نگاه نخست: «طاقدیس»، مثنوی حکیمانه و پرنکته ای است، از عالم ربّانی و خوش ذوق، مرحوم حاج ملا احمد نراقی، که لبریز از اندرزهای اخلاقی و مواعظ عرفانی ولطایف و ظرایف ادبی است و در قالب ماندگار شعر بیان شده است. قالب «طاقدیس»، مثنوی است و همچون مثنوی مولانا در ضمن حکایات مختلف، گنجینه ای از گهرهای معرفت ورموز واحکام شرع ومعارف دین را بازگو می کند. این دیوان شعر (که در پایانش تعدادی از غزلیات مرحوم نراقی را هم داراست) از سوی انتشارات امیر کبیر، در 427 صفحه منتشر شده است. به تناسب برخی معارف بلند مرتبط با حج وقربانی ومکه و... که در این دیوان است، مروری به این جلوه ها داریم:ادامه مطلب... عقل را غیر عشق حاصل نیست دوش در کوچ سحر باد صبا باز آمد شفاعت در آیات ـ روایات و مباحث کلامی 1ـ مقدمه شفاعت علیرغم اینکه ریشه در عقاید دینی دارد در اقوام و ملل مختلفی که حتی به هیچیک از ادیان آسمانی ایمان نداشتهاند نیز رسوخ کرده است و بیشتر جنبه اخلاقی مأخوذ از اعتقاد به جهان دیگر داشته است. اقوام و ملل ـ اعم از بت پرستان و غیره ـ معتقد بودند که زندگی آخرت نوعی از حیات دنیوی است که قانون اسباب و مسببات مادی و طبیعی در آن حاکم است، لذا انواع قربانیها و هدایا را به خدایان خود تقدیم میداشتند تا از گناهان آنها صرفنظر کرده و یا در احتیاجات آنها را کمک کنند و یا آنها را وسیله شفاعت خود قرار میدهند. 8ـ مشمولین شفاعت « از بین افراد امت ، آن دسته از مؤمنینی که ، مرتکب گناهان کبیره شده وبرهمان گناهان بدون توبه مرده باشند مورد شفاعت قرار می گیرند .» به شرطی که :« یکتا پرست واقعی باشند » و « با ایمان از دنیا رفته واز طرف خداوند برای شفاعت شدن ، مأذون باشند و خداوند هم از دینشان راضی باشد .» پیامبر اکرم « صلی الله علیه وآله » فرمودند : « همانا نزدیکترین شما به من در فردای (قیامت ) وسزاوارترین شما به شفاعت من ، راستگوترین ، امانتدارترین ، خوش اخلاق ترین ونزدیکترین شما به مردم است .» شفاعت ، مختص مؤمن است وشخص مؤمن ، در صورتی مشمول شفاعت می شود که ایمان خودش را تا هنگام مرگ حفظ کند و مرتکب گناهانی نشود که سلب توفیق و سوء عاقبت و سرانجام شک و تردید یا انکار و جحود را به بار می آورد ،و در یک جمله ، « اگر با ایمان از دنیا برود » به عذاب ابدی ، مبتلا نخواهدشد . 9ـ محرومین شفاعت کسانی که مقرر شده به صورت دائمی در آتش باشند مورد شفاعت شافعین قرار نمی گیرند؛ چون خلود در آتش با مفهوم شفاعت منافات دارد . این افراد عبارتند از : 1ـ کافران . والذین کفروا وکذبوا بآیاتنا اولئک اصحاب النار فیها خالدون . بقره /39 2ـ مرتدان . ..... ومن یرتدد منکم عن دینه فیمت وهوکافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا والاخره واولئک اصحاب النار هم فیها خالدون . بقره /217 3ـ مشرکان : ماکان للمشرکین ان یعمروا مساجدالله شاهدین علی انفسهم بالکفر اولئک حبطت اعمالهم وفی النار هم خالدون . توبه /17 4ـ ربا خواران: الذین یأکلون الربا . . . فمن جاءه موعظه من ربه فانتهی فله ماسلف وامره الی الله ومن عاد فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون . بقره/275 5ـ منافقان: وعدالله المنافقین والمنافقات والکفار نار جهنم خالدین فیها هی حسبهم ولعنهم الله ولهم عذاب مقیم . توبه /68 6ـ ظالمان: ثم قیل للذین ظلموا ذوقوا عذاب الخلد هل تجزون الابما کنتم تکسبون. یونس/52 7ـ قاتلین عمدی مؤمنین: ومن یقتل مؤمناً متعمداً فجزاؤه جهنّم خالداً فیها ... نساء/ 93 قرآن کریم در سورة مدثر بعضی از افرادی را که شفاعت شافعین در حق آنان پذیرفته نمی شود چنین بیان می کند : « از گنهکاران میپرسند : شما را چه عملی به عذاب دوزخ در افکند ؟ آنان جواب می دهند : ما از نمازگزارن نبودیم ومسکینی را طعام ندادیم وبا اهل باطل ، به بطالت پرداختیم وروز جزا را تکذیب کردیم تا آنکه ( بهوسیله مرگ ) یقین به قیامت یافتیم پس شفاعت شفیعان در حق آنان هیچ پذیرفته نشود .»( مدثر / ازآیة 41تا48) روایات معصومین نیز محرومین شفاعت را ذکر می کنند : 1ـ سبک شمارندگان نماز: ( پیامبر اکرم فرمودند : کسی که نماز را سبک بشمارد به شفاعت من دست نیابد وبه خدا سوگند که در کنار حوض (کوثر ) برمن وارد نشود.) 2ـ ناصبی ها : ( امام صادق علیه السلام فرمودند: حتی اگر فرشتگان مقرب وپیامبران مرسل در بارة فرد ناصبی شفاعت کنند شفاعتشان پذیرفته نمی شود .) 3ـ انکارکنندگان شفاعت پیامبر: ( پیامبر اکرم فرمودند : کسی که به شفاعت کردن من ، ایمان نداشته باشد خداوند شفاعت مرا به او نرساند .) 10ـ سبب شفاعت اگرچه سراسر وجود و هستی ما از آن خداست، و در هر لحظه غرق در دریای فیض الهی هستیم؛ امّا خدای تعالی فیوضات خاصی دارد که شامل حال همه افراد نمیشود. بلکه متوقّف بر اعمال و افعال اختیاریای است که هر کس موفق به انجام آن اعمال گردد از آن فیوضات بهرهمند میشود. هم چنین با توجه به تفاوت و اختلافی که بین این افعال ـ به عنوان اسباب تحصیل آن فیضها ـ وجود دارد، خود این فیضها نیز مختلف میشود. به گونهای که فیض خاصی که از راه انجام یک فعل معیّن عاید انسان میشود با فیض خاص عمل دیگر تفاوت دارد و این دو قابل جانشینی و تبدیل نیستند. به عنوان مثال فیض و ثوابی که از راه "صدقه" به انسان میرسد، ممکن نیست که از راه دیگری کسب شود. و هر یک از اعمال نیک و صالح دیگر نیز سبب فیض خاصی هستند که این فیضهای خاص جز از راه انجام فعل اختیاری خاص خودشان حاصل نمیشود. براین اساس میتوان گفت حتی ملائکه الهی نیز که موجوداتی تام التجرد بوده و جمیع کمالات ممکنه نوع خود را بالفعل داراست از آن جا که در کارهای خود مختار نیستند، نمیتوانند لذّت خاصی را که از راه انجام یک فعل اختیاری برای ما قابل درک است ادراک کنند. هدف از این توضیحات این است که بگوییم: شفاعت نیز همچون سایر فیوضات حق تعالی سبب و مجرای خاصی دارد، اگر این سبب فراهم نشود این فیض هرگز به کسی نخواهد رسید، و این اسباب نیز همچون سایر اسبابِ فیضهای الهی جز از راه افعال اختیاری قابل تحصیل نیست. شفاعت در آخرت به چهار صورت ممکن است روی دهد . زمانی کسانی که حق شفاعت دارند خود در حق افرادی که سزاوار آن هستند نزد خداوند شفاعت کنند، ممکن است برخی از اهل شفاعت از برخی دیگر بخواهند تا در حق فردی شفاعت نمایند، ممکن است مشفوع له از صاحب شفاعت درخواست نماید و نیز ممکن است خداوند از شفیع بخواهد تا شفاعت نماید. 11ـ شبهاتی در باب شفاعت حال با توجه به مطالب مذکور پاسخ دو شبهه از شبهاتی که در زمینه شفاعت مطرح شده است روشن میشود. از آن جا که پاسخ این دو شبهه ارتباط مستقیم با مطالب مذکور دارد، لذا این دو شبهه را در این جا مطرح کرده و پاسخ میدهیم. سؤال اول: آیا شفاعت به معنای تحت تأثیر قرار گرفتن خداوند در برابر دیگری ـ یعنی شفیع ـ نیست؟ چرا که اگر بگوییم در مسأله شفاعت مؤثر حقیقی تنها و تنها خداست، بنابراین درخواست شفیع هیچ اثری نداشته و شفاعت بیمعناست؛ و اگر بگوییم دیگری نیز در افاضه این فیض الهی از ناحیه خداوند مؤثر است، مستلزم تأثر و انفعال خداوند است! سؤال دوم: آیا شفاعت کردن شفیع برای رفع عقاب از کسی است که مستحق عقاب است و آیا پذیرش این شفاعت از جانب خداوند به این معنا نیست که رحمت و لطف و مهربانی شفیع بیشتر و بالاتر از رحمت و لطف خداوند است؟ پاسخ به سوال اول: با توجه به این که گفتیم شفاعت نیز فیضی از فیوضات خداوندی است بنابراین روشن است که منشأ اصلی و حقیقی این فیض شفیع نیست، هرچند که او تنها و تنها به عنوان کانال و فیض خاص الهی در رسیدن آن به انسان مدخلیت دارد. یعنی فیض شفاعت تنها و تنها از آن خداست؛ اما خود او کانال خاصی، مانند: پیامبران، ائمه، شهدا، علما و... را برای این فیض قرار داده است که این فیض جز از این مجاری قابل تحصیل نیست، بنابراین در عین حالی که این وسائط در شفاعت مؤثرند، هرگز این مطلب به معنای متأثر شدن و انفعال پذیری خداوند نیست. پاسخ به سوال دوم: از پاسخ سؤال قبلی پاسخ این سؤال نیز روشن میشود یعنی وقتی روشن شد که فیض و رحمت تنها از ناحیه خداست، و این شفعا و وسائط تنها نقش مجرا و واسطه دارند؛ بنابراین هرگز چنین نیست که رحمت و مهربانی شفیع بیشتر از خداوند باشد،بلکه این رحمت بیمنتهای اوست که باعث شده بابی به نام "شفاعت" به عنوان آخرین مرحله بهره مندی از فیض الهی گشوده گردد تا از این طریق نیز افراد بیشتری مشمول فیض و رحمت او واقع شوند 12ـ شرایط شفاعت هرچند مسئله شفاعت از اصول مسلّم و قطعی اسلام است، اما تابع شرایط و مقتضیات خاص و ویژهای است، که از لابلای مباحث گذشته تا حدودی میتوان این شرایط را به دست آورد، این شرایط را به صورت خلاصه ذکر میکنیم: 1 ـ اذن الهی: چنان که در بسیاری از آیات قرآن کریم مشاهده کردیم، یکی از شرایط اساسی و اصلی شفاعت این است که به اذن الهی باشد. بنابراین چنین نیست که هر کس بتواند در مورد هر کس که بخواهد شفاعت کند: "رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرحْمَنِ لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطَابًا" نبأ / آیه37. 2 ـ رضایت خدا نسبت به شفیع: علاوه بر این که اصل شفاعت بایستی با اذن الهی باشد، شخص شفیع نیز بایستی از کسانی باشد که خداوند شفاعت آنان را میپذیرد. با توجه به این شرایط نیز نمیتوان از هر کسی توقع شفاعت داشت وهر کس نمیتوانند مدّعی حق شفاعت شود. 3 ـ رضایت خدا نسبت به فرد مورد شفاعت: در مسئله شفاعت، رضایت خداوند نسبت به شفاعت شوندگان نیز شرط است. یعنی چنین نیست که فیض شفاعت بدون استثنا نصیب هر کس شود، بلکه ـ چنان که اشاره نمودیم ـ اسباب و ملاک خاصی دارد که هر کس این ملاک را تحصیل کرده باشد، مشمول شفاعت شفاعت کنندگان قرار میگیرد و در غیر این صورت از این فیض محروم خواهد بود. از آیات و روایات شفاعت میتوان بعضی از شرایط شفاعت شوندگان را که موجب رضایت خداوند نسبت به شفاعت در حق آنان میگردد به دست آورد، مانند شرائط "ایمان"، "اقامه نماز" ، "پرداخت زکات" و "اعتقاد به معاد" که از آیات زیر به دست میآید: "فِی جَنَّاتٍ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمِینَ * مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ *وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ * وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ * وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ * حَتَّی أَتَانَا الْیَقِینُ * فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ؛ مدثر/ آیات 48 ـ 40. بهشتیان در بهشت از مجرمین سؤال میکنند که چه کردید که اینک گرفتار عذاب دوزخ شدید؟ دوزخیان پاسخ میدهند، ما از نمازگزاران نبودیم، و با پرداخت زکات دستگیری از مسکینان نکردیم، و همواره عمر خویش را با اهل باطل به بطالت گذراندیم، و روز جزا و قیامت را دروغ میپنداشتیم، تا این که ناگاه مرگ گریبان ما را گرفت و برایمان یقین حاصل شد. [اما اینان باید بدانند که]، با این وضع، شفاعت شافعان در روز رستاخیز هرگز شامل حال آنها نمیشود. به طور کلی باید سنخیّتی بین شفاعتکنندگان و شفاعت شوندگان وجود داشته باشد تا شفاعت مؤثر باشد، اما اگر زنگارهای سیاهی و پلیدی و گناه آنقدر زیاد باشد که به طور کلی سنخیّت بین دو گروه از بین رفته باشد، شفاعت هیچ اثری نخواهد داشت، 13ـ آثار تربیتی شفاعت از دیدگاه شیعه شفاعت نه تنها باعث تشویق به گناه نمیشود بلکه دارای آثار تربیتی مهمی است که از کناه جلوگیری میکند. این آثار عبارتند از: 1) ایجاد امید و مبارزه با روح یأس: وقتی انسان درک کند که گناه باعث طرد کلی از درگاه خداوند نمیشود و میتواند با توسل به شفیعان، گذشته خود را جبران کند از ناامیدی رهایی یافته برای سازندگی خود تلاش میکند.2) ایجاد رابطهای معنوی با اولیاءالله: وقتی انسان دریابد اولیایی وجود دارند که به واسطه تقرب خود به خداوند میتوانند از انسان شفاعت کنند، سعی میکند که آنان را بشاسد و رابطه معنوی با آنان ایجاد کند و از فرمودهها و دستورات آنان اطاعت کند. 14ـ شفاعت در علم کلام از اصطلاحات کلامی و و مسایل حاد و متنازع فیه است که میان ارباب کلام و فرق کلامی مورد بحث و جدال است.خوارج اصولاً هیچ نوع وساطتی را قبول ندارند و گویند گنهکاران علی الاطلاق به دوزخ روند و هیچ کس هم نمیتواند آنها را نجات دهد. میگویند در قرآن آمده است که در روز قیامت نه دوستی به کار آید و نه وساطت پذیرفته شود. اهل سنت و اشعریان و کرامیه گویند: بزرگان دین واسطه شوند و خداون گنهکاران را میبخشد و در قرآن هم آمده است که شفاعت به اذن خداوند است. معتزلیان نیز تصدیق داشتند که شفاعت فقط برای کسانی رواست که شایسته پاداش در آخرت باشند تا این شفاعت حظ آنان را در آخرت افزون کند . از نظر اشعریان هدف اصلی شفاعت برداشتن عذاب بود. برخی شاعره معتقد بودند که پیامبر ممکن است برای بخشایش عذاب گنهکاران یا برای افزایش بهره کسانی که سزاوار پاداشند شفاعت کند. در شفاعت پیامبر (ص)، مرجئه و گروهی از اصحاب حدیث با امامیه موافقت دارند . معتزله بر ضد ایشان اجماع کرده اند، به اعتقاد ایشان شفاعت رسول الله (ص) مخصوص مطیعان است نه عاصیان و آن حضرت از هیچ آفریدهای که مستحق عذاب باشد شفاعت نمیکند. همه مسلمانان بر این اصل که پیامبر(ص) دارای مقام شفاعت است اتفاق نظر دارند و در ثبوت آن برای آن حضرت هیچگونه اختلافی نیست و شیعه امامان(ع) را نیز در روز رستاخیز شفیع خود میدانند. آنچه اختلاف است اینکه چه کسانی استحقاق شفاعت دارند و برای چه چیزهایی شفاعت میشوند خطبه 3 ، معروف به خطبه شقشقیّه که درد دل های امام علی (علیه السلام) از ماجرای سقیفه و غصب خلافت در این خطبه است.1 1. شکوه از ابابکر و غصب خلافت : آگاه باشید ! به خدا سوگند ! ابابکر ، جامه خلافت را بر تن کرد ، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی ، چون محور آسیاب است به آسیاب ، که دور آن حرکت می کند . او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است ، و مرغان دور پرواز اندیشه ها ، به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد . پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم و در اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حقِّ خود به پا خیزم ؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند ، صبر پیشه سازم ؟ که پیران را فرسوده ، جوانان را پیر ، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد ! . پس از ارزیابی درست ، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم . پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود . و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند ! . تا اینکه خلیفه اوّل ، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد .ادامه مطلب... تا ز معشوقه و می نام و نشان خواهد بود قال الصّادق علیه السّلام: المنافق قد رضى ببعده عن رحمة الله تعالى، لأنّه یأتی بأعماله الظّاهرة شبیها بالشّریعة، و هو لاه لاغ باغ بالقلب عن حقّها، مستهزئ فیه. حضرت امام صادق علیه السّلام مىفرماید که: منافق گویا با خداى خود یک رو کرده است و راضى شده است به دورى از رحمت وى، چرا که او عملهاى ظاهرى ریائى را به صورت عمل شرعی مىکند، و عملهاى شرعی که از خدا و پیغمبر متلقّى شده است و در غایت عزّت و رفعت است، بازیچه انگاشته به طریق استهزا و سخریّه با او سلوک مىنماید. و صورت عملى که از سیرت عارى است، از او صادر مىشود و ظاهرى که از باطن خالى است از او به ظهور مىرسد. و از این غافل است که این نحو سلوک، با شارع و شرع، موجب انهدام دین است و حرمان از رحمت و وصول به سجّین. و علامة النّفاق قلّة المبالاة بالکذب، و الخیانة و الوقاحة، و الدّعوى بلا معنى، و سخنة العین، و السّفه، و قلّة الحیاء، و استصغار المعاصی، و استیضاع ارباب الدّین، و استخفاف المصائب فی الدّین، و الکبر و حبّ المدح و الحسد، و استیثار الدّنیا على الآخرة، و الشّرّ على الخیر، و الحثّ على النّمیمة، و حبّ اللّهو، و معونة اهل الفسق و البغی، و التّخلّف عنالخیرات، و تنقّص أهلها، و استحسان ما یفعله من سوء، و استقباح ما یفعله غیره من حسن، و امثال ذلک کثیرة. مىفرماید که: نشانه نفاق چند چیز است: یکى- باکنداشتن از دروغ گفتن. دوم- خیانت کردن در مال مسلمانان، چرا که هر که دروغ مىگوید و خیانت مىکند در مال مسلمانان، ایمانش ضعیف است، و اعتقادش به خدا و پیغمبر و «بما جاء به»، ناقص. سوم- از حیا و آزرم خالى بودن و از هر چه گوید و شنود باک نداشتن، این نیز از امارات نفاق است، چرا که اهتمام به شرع و شارع، لازم دارد حیا و آزرم را. چهارم- با وجود بى کمالى، دعوى کمال کردن، و بى کمال نفسانى و روحانى خود را دانا و کامل دانستن. پنجم- تیز چشم بودن و به چشم تمام گشوده به کسى نگریستن و نگاه کردن. ششم- سفیه بودن و بى اندیشه و تأمّل کارى کردن و رعایت أدب کسى نکردن. هفتم- حیا کم داشتن، فرق میان قلّت حیا و وقاحت، به شدّت و ضعف است، مرتبه سلب حیا و شدّت آن را وقاحت مىگویند، و مرتبه ضعیف او را که فی الحقیقة، مقدّمه وقاحت است که رفته رفته به او مىرسد، قلّت حیا مىگویند. هشتم- سهل شمردن معاصى و تقصیر، و گناه سهل گرفتن. نهم- سهل گرفتن ارباب دین است، یعنى: ارباب علم و صلاح را سهل دانستن و تعظیم و توقیر[1] ایشان «کما ینبغی» بجا نیاوردن. دهم- سهل شمردن مصیبتها و بلاها و قدر اینها را در آخرت عظیم ندانستن. یازدهم- کبر به خود راه دادن و خود را بزرگ دانستن. دوازدهم- دوست داشتن که مردم، مدح او کنند و در مجالس او را ستایش نمایند. سیزدهم- حسود بودن و از دیگران حسد بردن. حسد آرزو کردن زوال نعمتى است از کسى و عاید شدن آن نعمت به وى، امّا آرزوى نعمت غیر بى زوال از او، غبطه است و مذموم نیست. چهاردهم- اختیار کردن دنیا بر آخرت، و بدى را بر خوبى رجحان دادن. پانزدهم- حریص بودن بر نمّامى و سخن چینى و مصدر فتنه و فساد شدن. شانزدهم- دوست داشتن لهو و لعب، و به کارهاى بى فایده رغبت داشتن. هفدهم- اعانت کردن اهل فسق، و مدد و اعانت ایشان نمودن. هجدهم- از اهل خیرات نبودن، و اهل خیرات را بد داشتن و نخواستن که کسى به کسى إحسان کند. نوزدهم- نیک دانستن کار خود، هر چند در واقع بد باشد و بد دانستن کار غیر، هر چند خوب باشد. و قد وصف الله المنافقین فی غیر موضع، فقال عزّ من قائل: و من النّاس من یعبد الله على حرف، فان اصابه خیر اطمانّ به، و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه، خسر الدّنیا و الآخرة، ذلک هو الخسران المبین. خداوند عالم در قرآن مجید، صفت منافقان را بیان کرده است در چند موضع، یکى این آیه است و مضمون او این است که: بعضى از آدمیان عبادت مىکنند پروردگار خود را به وحدانیّت و یگانگى، بر طرفى و کنارهاى از آن، نه در وسط حقیقى، این مثل است از براى عدم ثبات در دین، بدون سکون و طمأنینه در آن. همچنان که کسى بر کناره لشکر ایستاده باشد و منتظر آن که اگر فتح و ظفر ایشان را باشد، با اطمینان خاطر و دل آرمیده در میان آن لشکر در آید و با ایشان در غنیمت دست یکى دارد و شریک ایشان گردد. و اگر قضیّه بر عکس این نتیجه دهد، قرار بر فرار دهد و از ایشان بگریزد. پس اگر برسد او را خیر و نیکوئى و صحّت و توانگرى، آرام گیرد بدین، و ثابت شود بر آن. و اگر برسد او را ابتلایى و آزمایشى، چون مرض و فقر و غیر آن، برگردد بر روى خود. یعنى: از آن وجه که متوجّه شده باشد که کفر است، باز بر آن عود کند. مراد این است که مرتد شود و دین و اسلام را از دست بدهد. از حسن نقل است که مراد به «حرف» زبان است یعنى: به زبان اظهار عبادت خدا کنند و انقیاد اسلام نمایند و به دل بر کفر خود راسخ باشند و این جماعت زیانکارند در دنیا، و آن چه مدّعاى ایشان است در دنیا، از صحّت بدن و توانگرى محرومند، و زیانکارند در آخرت که به سبب مرتدّ شدن، به عذاب ابدى گرفتار مىشوند و این زیان هر دو سرا، زیانى است ظاهر و هویدا، چه زیانى از این عظیمتر نیست که کسى از عافیت دنیا محروم ماند و در آخرت به نکال[2] و عذاب معذّب گردد. و قال عزّ من قائل ایضا فی صفتهم: وَ من النَّاسِ من یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِینَ. یُخادِعُونَ الله وَ الَّذِینَ آمَنُوا، وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ. فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ الله مَرَضاً[3]. و نیز در جاى دیگر از قرآن عزیز، در صفت منافقان فرموده است که: بعضى از آدمیان، کسانىاند که مىگویند: ما ایمان داریم به خدا و روز قیامت، و حال آن که ایشان نیستند صاحب ایمان و در دعواى ایمان، کاذبند و فریب مىدهند خداى را در اظهار اسلام با ابطان کفر و چون منافقان مىدانند که خداى را فریب نتوان داد، چرا که او عالم بر هر آشکار و نهان است، پس این کلام بر وجه مجاز باشد نه حقیقت، و مراد آن که معامله ایشان با خداى در این عمل، همچون عمل کسانى است که در صدد آن باشند که غیر خود را فریب دهند و فریب نمىدهند از روى حقیقت مگر خودشان را، چرا که وبال این عمل که عذاب الیم و عقاب عظیم است، راجع نمىشود مگر به خودشان در دنیا و آخرت، و این را نمىدانند. و قال النّبیّ صلّى الله علیه و آله: المنافق من إذا وعد اخلف، و إذا فعل أفشى، و إذا قال کذب، و إذا ائتمن خان، و إذا رزق طاش، و إذا منع غاش. حضرت پیغمبر صلّى الله علیه و آله مىفرماید که: از جمله صفات منافق آن است که، هر گاه وعده کند، مخالفت کند و هر گاه کارى کند فاش کند خواه بد و خواه خوب، چرا که افشاى معصیت نیز معصیت است و موجب تضاعف عذاب است. دیگر آن که هر گاه بگوید، دروغ گوید و هر گاه امانتى به او سپارند، خیانت کند و هر گاه وسعتى در او بهم رسد، به غیر مصرف صرف کند و در هنگام تنگى، در پى غشّ و فریب مردم باشد. و قال النّبیّ صلّى الله علیه و آله أیضا: من خالف سریرته علانیته، فهو منافق کائنا من کان، و حیث کان، و فی اىّ زمان کان، و فی اىّ رتبة کان. حضرت پیغمبر صلّى الله علیه و آله مىفرماید که: هر که ظاهر او مخالف باطن باشد، پس او منافق است، هر که باشد و هر جا که باشد و هر زمان که باشد. این تعمیمات، اشارت است بر دفع توهّم، که کسى توهّم نکند که صفت نفاق، مخصوص کفّار است و مخصوص است به زمان پیغمبر، چرا که منافق کسى است که ظاهر او موافق باطن نباشد، خواه در ازمنه سابقه، و خواه لاحقه، و خواه مسلمان و خواه کافر.[4] منبع : شرح(ترجمه) مصباح الشریعة، عبد الرزاق گیلانى، انتشارات پیام حق، تهران، 1377 هجرى شمسى پی نوشت: [1] . شکوهمند کردن [2] . عقوبت [3] . سوره بقره- آیات10، 8 [4] . شرح(ترجمه) مصباح الشریعة صص246-250 آنچه با دلخستگان هجران جانان می کند منظر دیده من جز رخ زیبای تو نیست لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
یکشنبه 89 فروردین 22 , ساعت 11:0 عصر
کعبه و قربانی در مثنوی «طاقدیس»