سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا سخن که از حمله کارگرتر بود . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 89 تیر 6 , ساعت 11:15 عصر

آخر تو که هستی که هر کس دردی داردتورا صدا میزند ؟ مگر تو چه قدر توان در زانوانت ذخیره داری که هر که از راه مانده است ودیگر قوتی در زانوانش نمانده از تو استمداد می‌جوید ؟مگر خانه قلبت برای داغ، چقدر جا دارد که هر لحظه خبری تفدیده ترش کند ؟ آخر با این لبان تشنه و درون گرسنه، چقدر باید تا انتهای این بیابان را برای نوگلی آزرده بدوی؟!

آسمان حیران سینه آسمانی تو شده‌اند. اهل ملکوتی، انگشت به دهان لحظه لحظه، رفتار خدا گونه تورا می‌پایند.

آخر مگر تو که هستی که همه این زنان و کودکان غمدیده و رنجور،فقط نام تو را به زبان می‌آورند حتی ولّی خدا؟! حکم پیامبری را در سینه ات، عفت و پاکدامنی زهرایی را در قلبت، زبان گویا و پر صلابت حیدری را در دهانت، سیاست و پایداری و شجاعت حسنین را در چشمت نگاه داشتهای و بی پروا وبی وقفه به مبارزه ادامه می‌دهی.

سرباز بی چون وچرای خورشید، پرستار بی وقفه کاروان نور، پدر و مادر و برادر و خواهر و همه کس این یتیمان، عمه جان زینب، کجایی ؟ باز کودکی از کاروان جا مانده است، باز بانویی از شدت گرما و عطش، زیر آوار آفتاب غش کرده است. باز یتیمی خواب آشفتهای دیده و بهانه پدر می‌گیرد. باز بانوی بارداری از شدت غم و سختی، امانت خود بی موقع را بر زمین نهاده است. عمه جان کجایی که حال برادر زاده ات دوباره دگر گون است. دوباره کودکی، خواستهای داشته و دارند جوابش را با تازیانه می‌دهد، عمه بیا و مثل همیشه تن نهیفت را سپر بلا کن. عمه بیاو برای سومین روز، سهم اندک غذایت را بین بچه‌ها تقسیم کن. عمه بیا تا نگاه استوارت، شدت غم را از چهره‌ها بزداید، گرما بدهد به دلها. عمه بیاتا از آبشار وجودت همه را سیراب کنی در این عطشناک بیابان. اگر نبودی تو عمه چه بر سر ما می‌آمد. اگر نبودی چه کسی می‌تواند دنباله این کهکشان را تا عمق ظلمت این خاک تیره، بکشاند. اگر نبودی تو عمه چه بر سر دنیا می‌امد ؟!

اگر نبودی تو، اگر نبودی ؟!



لیست کل یادداشت های این وبلاگ