سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون خشمناک شوم ، کى خشم خود را فرو نشانم ؟ آنگاه که انتقام گرفتن نتوانم ، تا مرا گویند اگر شکیبا باشى بهتر یا آنگاه که توانم تا مرا گویند اگر ببخشایى نیکوتر . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 88 آبان 21 , ساعت 5:16 عصر

چندی است که بی رویت ای یار پریشانم 
با این همه آزادی زندانی هجرانم
گر از ره بیت دل یک حلقه زنی بر در 
در پیش قدمهایت جان چیست که بفشانم
در هر نفسی بی تو کز سینه برآوردم 
از یک دم آن جانا صد بار پشیمانم
گل نیست در آغوشم با آنکه منم بلبل 
خون است که می ریزد از دیده به دامانم
از اهرمن حاسد شد خسته تن و جانم 
باز آی و مدد بنما با مهر سلیمانم
چون دانه بی آفت بر خاک نهادم سر 
شاید که برون آری سر سبز ز بستانم
من هیمه نیم کآتش سوزد تن و جانم را 
من شاخ تر و سبزم وز باغ و گلستانم
چندی است که بی رویت ای دلبر جانانم 
می سوزم و می سازم در آتش هجرانم
مدهوش تو بودم من بردند زمن دزدان 
هم سیم و زرم یکجا و هم کیسه و انبانم



لیست کل یادداشت های این وبلاگ