سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فروتنی، زیور دانش است . [امام علی علیه السلام]
 
سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 9:50 عصر

تعریف‌ زبان‌ نمادین‌ از دیدگاه‌ صدرا

            ‌از نظر صدرالمتألهین، تمام‌ معانی‌ قرآن‌ در زبان‌ مستقیم‌ آشکار نمی‌شود؛ بلکه‌ زبان‌ قرآن‌ زبان‌ رمز و اشاره‌ است؛ از این‌ رو آن‌چه‌ از ظاهر عبارات‌ قرآن‌ کریم‌ فهمیده‌ می‌شود، تمام‌ معانی‌ حقایق‌ قرآن‌ نیست؛ بلکه‌ این‌ ظاهر، نماد برای‌ حقایقی‌ است‌ که‌ آن‌ها را جز به‌ زبان‌ نمادین‌ نمی‌توان‌ بیان‌ کرد.

پروفسور لاتیما پروین‌ پیروانی‌ در این‌ زمینه‌ می‌گوید:

آن‌چه‌ را که‌ ما در نظریة‌ صدرا از زبان‌ کتاب‌ مقدس‌ می‌یابیم، از اساس‌ بر نظریة‌ شیعه‌ مبتنی‌ است. آن‌ یک‌ پیش‌بینی‌ از چیزی‌ است‌ که‌ ریکور در زمینة‌ کتاب‌ مقدس‌ می‌گوید که‌ بنا بر نظر او، زبان‌ کتاب‌ مقدس، ذاتا نمادین‌ (سمبولیک) است. سمبل‌ از نظر ریکور بدین‌ معنا است: بر هر ساختار معنایی، یک‌ معنای‌ مستقیم‌ و ابتدایی‌ و تحت‌ اللفظی‌ دلالت‌ می‌کند و معنای‌ دیگری‌ که‌ آن‌ از طریق، معنای‌ اولی‌ فهمیده‌ می‌شود؛ بنابراین، عمل‌ تأویل‌ (هرمنوتیک) دربردارندة‌ رمزگشایی‌ کردن‌ معانی‌ پنهانی‌ به‌ صورت‌ آشکار است‌ به‌ طریق‌ آشکار شدن‌ سطوح‌ معنایی‌ که‌ در معنای‌ تحت‌ اللفظی، آن‌ را دربردارد.4

برای‌ فهم‌ دیدگاه‌ صدرا دربارة‌ زبان‌ نمادین، باید معنای‌ نماد را بررسی‌ کنیم‌ نماد دارای‌ ویژگی‌های‌ ذیل‌ است:

1. کلمه‌ای‌ که‌ نماد و رمز از امر دیگر را بیان‌ می‌کند، خودش‌ نیز دارای‌ معنا است‌ و شأن‌ معرفت‌ بخشی‌ دارد. به‌ عبارت‌ صریح‌تر، ظاهر الفاظ‌ قرآن‌ افزون‌ بر نماد بودن، خود نیز دارای‌ معنای‌ صریح‌ و مستقیم‌ هستند و رد‌ ظاهر برای‌ اثبات‌ باطن‌ از نظر صدرا مردود و مورد نکوهش‌ است.

2. هر امر نمادین‌ به‌ واقعیاتی‌ فراتر از معنای‌ عادی‌اش‌ اشاره‌ می‌کند؛ بنابراین‌ در کسب‌ معانی‌ قرآن، نباید فقط‌ به‌ علم‌ صرف‌ و دستور زبان‌ بسنده‌ کنیم؛ چون‌ معانی‌ اصلی‌ کلمات‌ قرآن‌ در باطن‌ آن‌ها نهفته‌ است.

3. نمادین‌ بودن‌ کلمات‌ قرآن، امری‌ قراردادی‌ و وضعی‌ نیست؛ بلکه‌ امری‌ ذاتی‌ است. همان‌طور که‌ در بخش‌ بعدی‌ خواهد آمد، از آن‌جا که‌ این‌ کلمات‌ از عالم‌ علوی‌ به‌ عالم‌ ماد‌ی‌ نزول‌ می‌یابند، معانی‌ وجودی‌ آن‌ کلمه‌ که‌ در عوالم‌ بالاتر قرار دارد، ذاتاً‌ به‌صورت‌ نمادین‌ در آن‌ نهفته‌ است. این‌ امر فقط‌ ویژگی‌ خاص‌ کلمات‌ الهی‌ است‌ که‌ از عالم‌ لاهوت‌ و جبروت‌ به‌ عالم‌ ناسوت‌ نزول‌ یافته‌اند وگرنه‌ کلمات‌ عادی‌ بشری‌ به‌طور کامل‌ از این‌ ویژگی‌ متمایز هستند.

4. نگرش‌ نمادین‌ به‌ زبان‌ دین‌ ارتباط‌ تنگاتنگی‌ با نظرگاه‌ انسان‌شناسانة‌ او دارد.

علت‌ نمادین‌ بودن‌ زبان‌ قرآن‌

            ‌نمادین‌ بودن‌ کلمات‌ قرآن‌ به‌سبب‌ ویژگی‌ خاص‌ آن‌ها است‌ و آن‌ به‌جهت‌ نزول‌ کلمات‌ از عالم‌ جبروت‌ و ملکوت‌ به‌ عالم‌ ناسوت‌ بوده‌ است. این‌ نزول‌ وجودی‌ قرآن، توأم‌ با حفظ‌ همة‌ حقایق‌ والا و عظیم‌ آن، جز به‌ طریق‌ نمادین‌ بودن‌ زبان‌ قرآن‌ امکانپذیر نیست؛ به‌ همین‌ سبب‌ الفاظ‌ و عبارات‌ قرآن‌ کریم‌ به‌طور ذاتی‌ نمی‌توانند تمام‌ حقایق‌ را مستقیم‌ ارائه‌ دهند؛ بلکه‌ برای‌ حقایقی‌ که‌ غیرقابل‌ بیان‌ در عالم‌ ماد‌ی‌ است، نماد و رمز هستند.

ملاصدرا در این‌ باره‌ می‌نویسد:

خداوند آن‌ کس‌ را آمرزد که‌ بیانش‌ کشف‌ این‌ معنا است: هر حرفی‌ در لوح، بزرگ‌تر از کوه‌ قاف‌ است، و این‌ لوح، همان‌ لوح‌ محفوظ‌ است‌ که‌ فرمود (این‌ قرآنی‌ ارجمند است‌ که‌ در لوحی‌ محفوظ‌ است‌ 21/22 بروج) و این‌ قاف، رمزی‌ است‌ که‌ از فرمودة‌ خود که‌ (ق: قسم‌ به‌ این‌ قرآن‌ ارجمند آیة‌ 1 / ق)؛ زیرا قرآن‌ اگرچه‌ یک‌ حقیقت‌ و ذات‌ یکتایی‌ بیش‌ نبوده، جز آن‌که‌ در فرودآمدن، مراتب‌ مختلفی‌ را دارا و نام‌های‌ آن‌ مطابق‌ مراتب‌ نزول‌ گوناگون‌ است: «ان‌ القران‌ انزل‌ الی‌الخلق‌ مع‌ آلاف‌ حجاب»5 (قرآن‌ با هزاران‌ مراتب‌ حجاب‌ بر خلق‌ نازل‌ شده)؛6 بنابراین‌ به‌سبب‌ این‌ حجاب‌ها است‌ که‌ زبان‌ قرآن، جز زبان‌ رمز و اشاره‌ نمی‌تواند باشد.

بعضی‌ از حروف‌ قرآن‌ مانند حروف‌ مقطعه، برخلاف‌ کلمات‌ دیگر آن، به‌طور کامل‌ از معنای‌ مستقیم‌ و ظاهری‌ خالی‌ هستند و آشکارا به‌صورت‌ رمز بیان‌ شده‌اند؛ به‌ طوری‌که‌ هیچ‌ شبهه‌ای‌ در رمزی‌ بودن‌ آن‌ها وجود ندارد.

آیا سیطرة‌ زبان‌ نمادین‌ تمام‌ آیات‌ قرآن‌ را فرا گرفته‌ است‌ یا بخشی‌ از آن‌ را؟

از آن‌جا که‌ علت‌ نمادین‌ بودن‌ آیات‌ قرآن‌ کریم، در ذات‌ کلمات‌ الاهی‌ نهفته‌ است، تمام‌ آیات‌ الاهی‌ به‌ زبان‌ رمزی‌ نمادین‌ هستند. اگرچه‌ در حروف‌ مقطعه‌ رمزی‌ بودن‌ آشکار است، بقیة‌ آیات‌ نیز - همان‌طور که‌ گذشت‌ - از این‌ امر مستثنا نیستند.

چگونگی‌ نمادین‌ بودن‌ زبان‌ قرآن‌ از لحاظ‌ وجودشناختی‌

            ‌شناخت‌ چگونگی‌ نمادین‌ بودن‌ زبان‌ قرآن‌ کریم، مستلزم‌ چند مقدمه‌ از این‌ قرار است:

1. از دیدگاه‌ صدرالمتألهین، زبان‌ نوعی‌ تجلی‌ واقعیت، و متجلی‌ شدن‌ وجود است. این‌ مطلب‌ از این‌جا ثابت‌ می‌شود که‌ او بین‌ کلمه‌ و وجود، مساوقت‌ برقرار می‌کند. شاهد بر این‌ مد‌عا این‌ گفتار صدرالمتألهین‌ است:

ثم‌ اشار من‌ هذه‌ الکلمه‌ کلمات‌ تامات‌ و رسالات‌ عقلیات، متتالیة‌ متعاقبة، کلمة‌ بعد کلمة‌ و رسولاً‌ بعد رسول... حتی‌ انتهت‌ نوبة‌الرسالة‌ الی‌ کلمة‌ جامعة، یشمل‌ جوامع‌ الکلم، صورة‌ اسم‌ا الاعظم‌ و القیل‌ الأ‌قوم... [حضرت] محمد(ص) سیدالخلائق‌ اجمین.7

در این‌ عبارت، دو گزاره‌ مورد نظر ما است:

-    کلمة‌ جامعه، وجود مبارک‌ رسول‌ اکرم9 است.‌

-   توازی‌ بین‌ کلمه‌ بعد از کلمه‌ با رسول‌ بعد از رسول

در جای‌ دیگر می‌فرماید:

کلمةٌ‌ طیبةٌ‌ کشجرةٍ‌ طیبةٍ... فکرم‌ هذه‌ الکلمة‌ الادمیة‌ بکرامة‌ الخلافة‌ الربانیة‌ و تعلیم‌الاسمأ و جعله‌ سجوداً‌ للملائکة...8

که‌ مقصودش‌ از کلمة‌ طیبه، انسان‌ [کامل] است.

همچنین‌ موی‌ در گزاره‌های‌ دیگر با «یکی‌ دانستن‌ کلام‌ با وجود جهان» و نیز بخش‌های‌ گوناگون‌ کلام‌ در نفس‌الرحمان‌ با حسب‌ مراتب‌ بیست‌وهشت‌ گانه‌ حروف‌ الفبا، این‌ مطلب‌ را به‌ ثبوت‌ می‌رساند.

2. حقیقت‌ وجود [در مقابل‌ مفهوم‌ وجود] مشکک‌ است؛ یعنی‌ در مراتب‌ گوناگون‌ عالم‌ واقع، ظهور و تجلی‌ دارد؛ از جمله، انبساط‌ و گستردگی‌ وجود در عوالم‌ وجود مشهود است. صدرالمتألهین‌ برای‌ جهان‌ هستی، سه‌ مرتبه‌ را قائل‌ است:

1. مادی‌ و فیزیکی؛

2. جهان‌ غیرماد‌ی‌ و مثالی؛

3. جهان‌ عقلانی‌ یا فوق‌ مثالی.

در فاتحة‌ نهم، مفتاح‌ دوم‌ در تعریف‌ جهان‌ مثالی، چنین‌ آمده‌ است:

هر چه‌ در این‌ جهان‌ یافت‌ می‌گردد، آن‌ مثال‌ و مانندی‌ است، مر آن‌چه‌ را که‌ در جهان‌ دیگر است، و هیچ‌ چیزی‌ در این‌ عالم‌ صورت‌ نمی‌باشد، جز آن‌که‌ آن‌ مثالی‌ است‌ مر یک‌ امر روحانی‌ را؛ یعنی‌ در جهان‌ دیگری‌ برای‌ این‌ موجود، صورتی‌ دیگر وجود دارد.9

در تعریف‌ جهان‌ عقلانی، چنین‌ آمده‌ است:

دیگری‌ عالم‌ معنای‌ عقلی‌ خالص‌ است‌ که‌ صورت‌های‌ عقلی‌ آن‌ آمیختگی‌ با کثرت‌ و تناوری‌ و دگرگونی‌ و اندازه‌پذیری‌ را نداشته، و در آن، روح‌ هر چیز و راز و معنای‌ آن‌ موجود است‌ و آن‌ عالم‌ در تحقیق‌ و موجود شدنش‌ نیازی‌ به‌ صورت‌ جسمانی‌ و نفسانی‌ ندارد.10

نتیجه: براساس‌ این‌ دو مقدمه، از یک‌ طرف‌ صدرالمتألهین‌ برای‌ کلمه، شأن‌ وجود قائل‌ است‌ و از سوی‌ دیگر، خود حقیقت‌ وجود نیز صاحب‌ مراتب‌ است؛ در نتیجه، خود کلمه‌ دارای‌ مراتب‌ گوناگونی‌ می‌شود. کلمه‌ در عوالم‌ مختلفی‌ ظهور می‌یابد. در عالم‌ ماد‌ی‌ در عالم‌ مثالی‌ و در عالم‌ معقول، و در هر عالمی‌ ظهور آن‌ با عالم‌ دیگر متفاوت‌ است. ملاصدرا، این‌ نگاه‌ خود به‌ قرآن‌ کریم‌ را با تقسیم‌بندی‌ آن‌ به‌ ظاهر و باطن11 بیان‌ می‌دارد.12

3. نتیجه‌گیری‌ از دو مقدمة‌ پیشین‌ را صغری‌ برای‌ این‌ مقدمه‌ قرار می‌دهیم‌ که‌ از این‌ قرار است: انسان‌ نیز دارای‌ مراتب‌ است؛ یعنی‌ حقیقت‌ وجود آدمی‌ برخلاف‌ موجودات‌ دیگر، در مرتبة‌ واحد قرار ندارد؛ بلکه‌ ذو مراتب‌ است. بعضی‌ از انسان‌ها به‌ تعبیر قرآن‌ کریم‌ از انعام‌ پایین‌تر و بعضی‌ از فرشتگان‌ بالاترند. (توضیح‌ گستردة‌ آن‌ در قسمت‌ «تأویل» خواهد آمد.)

نتیجه: با توجه‌ به‌ مقدمات‌ پیشین، ملاصدرا چنین‌ نتیجه‌ می‌گیرد:

قرآن‌ را درجات‌ و مراتبی‌ است؛ همان‌گونه‌ که‌ انسان‌ را درجات‌ و مراتب‌ است، و پایین‌ترین‌ مراتب‌ قرآن، همانند پایین‌ترین‌ مراتب‌ انسان‌ می‌باشد که‌ مرتبة‌ جلد و پوست‌ آن‌ است. همچنان‌که‌ پست‌ترین‌ مراتب‌ انسان، مرتبة‌ پوست‌ بدن‌ و روی‌ او است. و برای‌ هر مرتبه‌ و درجة‌ آن، حاملاتی‌ هستند که‌ آن‌ را حفظ‌ می‌کنند و می‌نویسند، و بدان‌ جز با پاکی‌ و طهارت‌ از ناپاکی، و برتری‌ و تقدس‌ از دلبستگی‌ به‌ مکان‌ و حتی‌ امکان‌ خود، دست‌ نمی‌زنند، و پوست‌ انسانی‌ جز به‌ سیاهی‌ (حروف) قرآن‌ و صورت‌ محسوس‌ آن‌ نخواهد رسید و انسان‌ قشری‌ از ظاهریون، جز معانی‌ قشری‌ ظاهر را ادراک‌ نمی‌کند؛ ولی‌ روح‌ قرآن‌ و مغز و سر‌ آن‌ را جز صاحبان‌ عقل‌ درک‌ نخواهند کرد... .13

در جای‌ دیگر می‌نویسد:

بدان‌ که‌ قرآن‌ همانند انسان، منقسم‌ به‌ دو بخش‌ باطن‌ و ظاهر، و برای‌ باطنش، باطنی‌ دیگر که‌ جز خدا نمی‌داند (چند پرده‌ و باطن‌ دارد) می‌گردد (که‌ تأویل‌ آن‌ را جز خدا نداند، 7 آل‌ عمران) و در حدیث‌ هم‌ وارد شده‌ که: قرآن‌ را باطنی‌ و ظاهری‌ و باطنش‌ را باطنی‌ دیگر تا هفت‌ باطن‌ است‌ و آن‌ همانند مراتب‌ باطن‌ (اطوار هفتگانة‌ قلب) انسان، از نفس‌ و قلب‌ و عقل‌ و روح‌ و سر‌ و خفی‌ و اخفی‌ است؛14

            ‌از این‌ رو، ملاصدرا، زبان‌ قرآن‌ را با وجود عینی‌ انسان‌ مرتبط‌ می‌داند. و به‌ زبان، معنایی‌ عام‌ می‌بخشد و آن‌ را از آواها و واژگان‌ دستور زبانی‌ فراتر قلمداد می‌کند؛ به‌ همین‌ سبب‌ مفسرانی‌ را که‌ فقط‌ به‌ جنبة‌ لغوی‌ و تفسیری‌ زبان‌ قرآنی‌ توجه‌ می‌کنند، نکوهش‌ می‌کند؛ زیرا آن‌ها از این‌ شأن‌ تأویلی‌ قرآن‌ کریم‌ غافل‌ هستند. زبانی‌ که‌ همچون‌ انسان‌ دارای‌ ساحت‌های‌ گوناگونی‌ است‌ و هر انسانی‌ بر حسب‌ مرتبة‌ وجودی‌اش‌ از ساحت‌ قرآن‌ کریم‌ درک‌ متفاوتی‌ دارد.

طبق‌ این‌ رویکرد، کسی‌ که‌ در عالم‌ حس‌ قرار دارد، جز پوستة‌ الفاظ‌ و کلمات‌ آیات‌ الهی‌ را درک‌ نمی‌کند و بقیة‌ حقایق‌ کلمه‌ که‌ در عالم‌ مثال‌ و در عالم‌ عقلانی‌ قرار دارد، برای‌ او جز به‌ زبان‌ غیرمستقیم‌ و نمادین‌ نیست، و او تا هنگامی‌ که‌ در این‌ سطح‌ قرار دارد، راهی‌ برای‌ درک‌ آن‌ حقایق‌ عظیم‌ جز به‌کارگیری‌ زبان‌ نمادین‌ ندارد؛ اما کسی‌ که‌ در مرتبة‌ بالاتری‌ از وجود قرار دارد، معانی‌ بیش‌تری‌ از حقایق‌ کلمات‌ الهی‌ برای‌ او آشکار است‌ و او آنها را به‌ زبان‌ مستقیم‌ دریافت‌ می‌دارد؛ اما بقیة‌ حقایق‌ کلمه‌ که‌ وی‌ از درک‌ آن‌ ناتوان‌ است، برایش‌ به‌ زبان‌ غیرمستقیم‌ و نمادین‌ است، و به‌ همین‌ ترتیب‌ تا به‌ انسان‌ کامل‌ می‌رسد که‌ بالاترین‌ آن‌ها، وجود مبارک‌ حضرت‌ رسول‌ اکرم9 است‌ که‌ ملاصدرا از حضرت‌ به‌ «کلمة‌ جامعه» و «صورة‌ اسم‌ا الاعظم» نام‌ برده‌ است‌ که‌ تمام‌ حقایق‌ نزد رسول‌ خدا آشکار و روشن‌ است؛ در نتیجه، زبان‌ دین‌ نزد پیامبر، نمادین‌ نیست. طبق‌ این‌ تعبیر، نمادین‌ بودن‌ زبان‌ قرآن‌ نسبی‌ است، نه‌ مطلق.

درک‌ ساحت‌های‌ گوناگون‌ کلمه، به‌وسیلة‌ ساحت‌های‌ مختلف‌ وجود انسانی‌ و مراتب‌ آگاهی‌ انسانی، به‌طور کامل‌ دیدگاه‌ انسان‌ شناسانة‌ مبتنی‌ بر نمادگرایی‌ است؛ بدین‌سبب، فهم‌ زبان‌ نمادین‌ ملاصدرا بدون‌ در نظرگرفتن‌ این‌ رویکرد، به‌ هیچ‌وجه‌ قابل‌ فهم‌ نیست.

صدرالمتألهین‌ دربارة‌ درک‌ متفاوت‌ انسان‌ها از قرآن‌کریم‌ می‌گوید:

پس‌ در هر حرفی‌ از حروف‌ آن، هزاران‌ ایمأ و اشاره‌ است...؛ پس‌ تور حروف‌ و دام‌ کلمات‌ خود را به‌ دانه‌های‌ معانی‌ و حقایق‌ برای‌ شکار پرندگان‌ آسمانی‌ و سیمرغان‌ قاف‌ معنوی‌ گشوده، و برای‌ هر پرنده‌ای‌ روزی‌ و دانه‌ای‌ مخصوص‌ که‌ آن‌ را آفریدگار و به‌ وجود آورنده‌اش‌ می‌شناسد، قرار داده‌ و هدف‌ اصلی‌ از این‌ شکار، نوع‌ خاصی‌ از این‌ پرندگان، و با دانه‌های‌ مخصوص‌ از آن‌ دانه‌ها است‌ که‌ منظور از گسترش‌ و پهن‌ کردن‌ دام‌ در زمین، آن‌ بوده، نه‌ غیر آن...، وگرنه‌ هیچ‌ رزق‌ و روزی‌ نیست، جز آن‌که‌ در قرآن‌ بخشی‌ از آن‌ یافت‌ گردد...؛ پس‌ همان‌گونه‌ که‌ در قرآن‌ از حقایق‌ کلمات‌ و لطائف‌ حکمت‌های‌ الاهی‌ که‌ دانستن‌ آن‌ کلمات‌ و حقایق، غذای‌ روح‌ و قوت‌ دل‌ها است، یافت‌ می‌گردد، همچنین‌ در آن‌ معارف‌ و دانش‌های‌ جزئی‌ و داروهای‌ ظاهری‌ دل‌ها و ارواح، از قبیل‌ داستان‌ها و احکام‌ هم‌ یافت‌ می‌گردد که‌ بدان‌ها عوام‌ و تودة‌ مردم‌ و متوسطین‌ در مراتب‌ نجات‌ نیز بدان‌ بهره‌مند می‌گردند، و باز همچنین‌ در آن‌ آن‌چه‌ که‌ صلاح‌ و موجب‌ رستگاری‌ دو جهانی، یعنی‌ دنیا و آخرت، و آن‌چه‌ موجب‌ نیکی‌ و صلاح‌ این‌ جهانی‌ می‌باشد، از قبیل‌ قصاص‌ و جزا و حکم‌ دیات‌ و خونبها، و ازدواج‌ و ارث‌ و غیره‌ یافت‌ می‌گردد؛ پس‌ در آن‌ غذاهای‌ ظاهری‌ و معنوی، از انواع‌ مختلف‌ این‌ جهانی‌ و آن‌ جهانی‌ می‌باشد.15

در این‌ عبارت، صدرالمتألهین، هم‌ با به‌کارگیری‌ زبان‌ تشبیه‌ و هم‌ غیرتشبیه‌ به‌ تبیین‌ این‌ مطلب‌ می‌پردازد که‌ هر کسی‌ به‌ حسب‌ مرتبة‌ وجودی‌اش‌ از قرآن‌ کریم‌ بهره‌مند می‌شود.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ