سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جوانمردى آبروها را پاسبان است و بردبارى بى خرد را بند دهان و گذشت پیروزى را زکات است و فراموش کردن آن که خیانت کرده براى تو مکافات ، و رأى زدن دیده راه یافتن است ، و آن که تنها با رأى خود ساخت خود را به مخاطره انداخت ، و شکیبایى دور کننده سختیهاى روزگار است و ناشکیبایى زمان را بر فرسودن آدمى یار ، و گرامیترین بى‏نیازى وانهادن آرزوهاست و بسا خرد که اسیر فرمان هواست ، و تجربت اندوختن ، از توفیق بود و دوستى ورزیدن پیوند با مردم را فراهم آرد ، و هرگز امین مشمار آن را که به ستوه بود و تاب نیارد . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 92 مهر 30 , ساعت 11:30 عصر

در دست من فتاده زجبریل شه پری
تا پر کشم به اوج ثریّا از این ثری   
گر حوض کوثرم بشود جوهر قلم
یابم زغیب مدح علی را توانگری
گر مرتضی مرا به غلامیکند قبول
گیرند جمله پادشهانم به سروری
ای سر کردگار ، که در جمله روزگار
تنها درون کعبه ترا زاده مادری
چون خانه زاد کعبه و بیت و حرم تویی
بی شک تویی که محرم اسرار داوری
کعبه مطاف خلق و تو را گشت زادگاه
گویا تویی که معنی هر حجّ اکبری
بودی نخست مؤمن وفرمود مصطفی
بعد از نبی تو مرتضی بر خلق رهبری
ناد علی ندای خدا بر محمّد است
چون حامی نبوّت و نفس پیمبری
گردیده در نماز تو نازل چو إنّما
بعد از نبی تو مُظهِر الله اکبری
ای پایه ولایت و معیار دین حق
حق با تو شد همیشه و با حق برابری
شاگرد درس مکتب توحید تو ملک
خدمتگزار خانه ی ایمان تو پری
ای مانده در شگفت زتو لیلةالمبیت
ای عاجز از وجود تو طوفان صرصری
با آنکه هل أتی است گواهی به مهر تو
دنیا ندیده چون تو بمیدان دلاوری
در مهر و قهر چون تو کجا دیده روزگار

یار ضعیف و دشمن جان ستمگری
در روز مهر یاور ایتام عالمی
در روز قهر غالب صد فوج لشکری

مغلوب تست مرحب و عمرو بن عبدود

غالب تویی که فاتح دژهای خیبری
اوصاف دادگر زتو پیداست یا علی
بر کشتی عدالت اسلام لنگری
دست عقیل شاهد عدل امامت است
درداد تو اثر ننماید برادری
خیرالبریّه آیت حسن و کمال تست
فرموده حق که از همه مخلوق بهتری
ای شاه لو کُشِف نفزاید یقین تو
گر پرده افکند ز رُخَش چرخ چنبری
فرمود مصطفی که چو من شهر دانشم
یا مرتضی تویی که به آن شهرچون دری
گر کس به شهر دانش من یک سفر کند
بر باب آستان تو ساید یقین سری
چون تو مبیّنی به کتاب خدا دگر
بی تو کتاب نیست مگر غیر دفتری
دین بی تو ناتمام و رسالات بی ثمر
نبود خدا رضای به دین و پیمبری
اکمال دین احمد و اتمام نعمتی
پایان نگشته بی تو نبی را پیمبری
روز غدیر شادی ابلاغ إنّماست
بعد از خدا و مصطفی بر خلق مهتری
حیدر ولای غیر تو اوج ضلالت است
فرمود ذوالجلال که بر قوم سروری
در هر سجیّه ره به کمال تو بسته است
چون در خصال نیک زپندار برتری
آیینه تمام نمای جمال حق
مرآت حق نمایی و مشکوة انوری
گر حق نمی نمود تو را خلق یا علی
هرگز نبود فاطمه در فکر همسری
جز تو که را خدای حسن داد یا حسین
یا همچو زینبین تو نستوه دختری
نوری به مدح یار سزاوار گشته ای
ورنه علی کجا و تو از ذرّه کمتری

شعر از شاعر فرهیخته : حجة الإسلام و المسلمین

سرهنگ خلبان بازنشسته سید نورالدین حسینی

متخلّص به ((نوری))




لیست کل یادداشت های این وبلاگ