سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم باید خدا به هنگام نعمت شما را ترسان بیند ، چنانکه از کیفر هراسان . آن را که گشایشى در مالش پدید گردید و گشایش را چون دامى پنهان ندید ، خود را از کارى بیمناک در امان پنداشت ، و آن که تنگدست شد و تنگدستى را آزمایشى به حساب نیاورد پاداشى را که امید آن مى‏رفت ، ضایع گذاشت . [نهج البلاغه]
 
دوشنبه 88 بهمن 12 , ساعت 10:13 عصر

تا بیاد تو همه شب به مناجات گذشت
تلخی هجر به شیرینی اوقات گذشت
آن شب قدر که بیخود شدم از جام شراب

هاتفی بر من بیدل به اشارات گذشت
سخن عشق به نامحرم و اغیار مگو
آنکه عمرش همه در جهل و خرافات گذشت
نامه قدر کرامت به دم مرغ کرام
از کریمی زلب پیر کرامات گذشت
خط تکلیف من از متن همان مکتوب است
که بنی آدم از آن خط به مباهات گذشت
رخ دلدار عیان شد به شب زنده دلان
خفتگان را به سحر وقت ملاقات گذشت
گرچه آن پیر بخلوت بجماران بنشست
صحبتش از ثغر مشرق و شامات گذشت
نوری از خامنه ای گلشن دین آباد است
چه غم ار از بر ما پیر خرابات گذشت


جمعه 88 دی 18 , ساعت 12:45 عصر

ایدل از بهر خدا پرواز کن

شرح مهر دوست را آغاز کن

هرچه داری ای زبان تقریر کن

از سر مهر ای قلم تحریر کن

مختصر کن یارب این ایام را

لحظه ای کن صبح و ظهر و شام را

بار الها عمر ما را کن دراز

چون به دیداری بود ما را نیاز

قرن را بر ساعتی تبدیل کن

در ظهور مهدیت تعجیل کن

پرکن از مهر ولایت سینه ها

پاک کن از سینه هامان کینه ها

با گل نرگس جهان را باغ کن

سینه آلاله پاک از داغ کن

گر بیایی ای گل در انتظار

هر کویری می شود باغ بهار

می شود پر بار تر خاک زمین

روید از هر شوره زاری یاسمین

سبز پوشد قامت دشت و دمن

سر برون آرد زهر خاکی چمن

می نماید رنگها پر رنگ تر

می شود هر نغمه خوش آهنگ تر

ابر ها بارند باران بی حساب

قطره باران دهد بوی گلاب

بوی عطر نرگس آید از هوا

جان رباید بوی خوش چون کهربا

آسمان نزدیک گردد با زمین

عرشیان گردند با مهرت قرین

هر گلی بوی محمد می دهد

هدیه ای نرگس به احمد می دهد

الفتی یابد زمین با آسمان

از چراغانی زمین چون کهکشان

سینه مالامال ایمان می شود

راه دل تا عرش آسان می شود

چون زنی تکبیر بر گرد حرم

ریزد از تکبیر تو عالم بهم

چون نهی بر گرد بیت الله گام

خضر و عیسی همرهت در التزام

ما همه در مقدمت کف می زنیم

سر دهیم آواز و گه دف می زنیم

قامت بی سایه ات همچون بلور

منبری باید تو را از جنس نور

غرق شادی می شود بیت و حرم

یثرب و قم می شود همچون ارم

قبر زهرا را نمایان می کنی

خلق عالم را نواخوان می کنی

از نجف تا کربلا یاران تو

گوش جان بسپرده در فرمان تو

تا رخت از پرده پیدا می شود

چهره خورشید رسوا می شود

هاله ای از نور داری بر تنت

پرنیان حوریان پیراهنت

تا لب لعلت تکلم می کند

هر ملک با آن تعلم می کند

عارفان پیوسته در کشف و شهود

می شود منکوب جهال و جهود

جام رندان از تو پر می می شود

راه سالک زود تر طی می شود

گر تو ساقی باشی و ما باده نوش

پی برد عالم به سر می فروش

هر دلی را پر زبینش می کنی

عقل هار ا غرق دانش می کنی

هر نتیجه زود حاصل می شود

گرد مهدی پر زیاور می شود

ای امام و مقتدای بیکسان

پیشوای منتقم از ناکسان

ای شفا بخش دل مجروح ما

لذت بی انقطاع روح ما

طالب خون شهید کربلا

منتقم از کوفیان بی وفا

عقده ها داریم از قوم یهود

وارثان عاد و اولاد ثمود

این زمین بسیار دارد کربلا

روز عاشورا و دشت نینوا

در زمان غیبتت مستکبرین

بس جفا کردند بر مستضعفین

اشتران صالحان پی کرده اند

مسرفین خوردند تا قی کرده اند

خیز و بر نمرودیان فرمان کن

قلب ابراهیمیان را شاد کن

خیز و فرمان ده که تا فرمان بریم

گوش جان را بر کلامت بسپریم

مردگان جهل را در خاک کن

با وجودت این زمین را پاک کن

عاشقان خفته را بیدار کن

زنده گان مرده را بر دار کن

قائما با قم قیامت می کنی

تا زقد قامت حمایت می کنی

کاشکی ای پیک صلح و اشتی

گام مهرت زود بر می داشتی


جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:44 صبح

 

ما سلوک بی خطا را ازحسین آموختیم
خودخدا داند خدا راازحسین آموختیم
سجده تسلیم بر درگاه آن ربّ  جلیل
ما خلوص بی ریا را ازحسین آموختیم
ازشهادت چیست بالاتر به نزد ذوالجلال
قرب ربّ کبریا را ازحسین آموختیم
دین و ایمان و یقین بر جمله پیغمبران
حب ختم الأنبیا را ازحسین آموختیم
در رضای خالق خود داشتی سعی بلیغ
همّت و سعی رسا را ازحسین آموختیم
تاج عزّت بر سر ما می نهد حبّ علی
ما ولای مرتضی را ازحسین آموختیم
دختر پیغمبر و زوج ولایت فاطمه است
عصمت خیر النساء را ازحسین آموختیم
خون دل خوردن به راه دین حق راازحسن
صبر درد مجتبی را ازحسین آموختیم
پایداری درهمه احوال خوش یا ناخوشی
طاعت زین العبا را ازحسین آموختیم
حضرت باقر ز قرآن علم را داند  جهاد
علم و دین رهنما را ازحسین آموختیم
مذهب بی نقص کی بُد ار نبودی کربلا
صادق صدق وصفا را ازحسین آموختیم
او بخون پاک خود بر کند ا
صل التقاط
اجتهاد ره گشا را ازحسین آموختیم
داد درزندان هارون حضرت موسی پیام
انقلاب بی صدا را ازحسین آموختیم
تا که شد ازجورمأمون هشتمین مولا شهید
درهمه حالت رضا را ازحسین آموختیم
لحظه بخشش به راه حق بفرمودی جواد
در ره یکتا سخا را ازحسین آموختیم
گر سفارش می کند پرهیزگاری را تقی
احترام  اتقیا را ازحسین آموختیم
درمیان جمع دشمن عسکری محصور گفت
حمله برقوم دغا راازحسین آموختیم
زیر شمشیر ستم در انتظار عدل بود
انتقام از اشقیاء را ازحسین آموختیم 
تا  قیام  مهدی  موعود  باشد  منتظر
انتظار حق نما را ازحسین آموختیم
زیر شمشیر ستم هیهات منّّا الذّله گفت
ما تهاجم بر جفا را ازحسین آموختیم
از نماز ظهر عاشورا چنین فهمیده ایم
حفظ احکام خداراازحسین آموختیم
گفت از بهر عبادت امشبم مهلت   دهید
ما دعا و التجا را ازحسین آموختیم
روی می پوشاندازمسکین به هنگام زکات
مرحمت بر بینوا را ازحسین آموختیم
شهد شیرین شهادت را شفا داند حسین
شربت جام شفا را ازحسین آموختیم
زنده   جاوید  باشد  کشته را ه خدا
ما چنین درس بقاراازحسین آموختیم
چون بقای دولت جاوید ما در نیستی است
ما به راه حق فناراازحسین آموختیم
گفت عباس دلاور در جواب شمر دون
ای ستمگر ما وفا را ازحسین آموختیم
گفت با زینب که رمز رستگاری را بدان
صبر در هر ابتلا را ازحسین آموختیم

ادامه مطلب...

نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:35 صبح

نمایش تصویر در وضیعت عادی


جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:25 صبح

                                                   بند اول

بازاین چه محشراست که عالم به ماتم است؟
باز این شراره چیست که بر قلب آدم است؟
خلق از چه روی بر  سر  و  بر  سینه می زند
چشم جهانیان ز چه از اشک پر نم است؟
رخت عزا به قامت مردم ز داغ کیست ؟
بیرق چرا سیاه و نگونسار پرچم است؟
خورشید گشته  منکسف و ماه  منخسف
این ماه ،ماه چیست که دلها پر از غم است؟
اشک یتیم  بر سر اجساد   کشتگان
بر لاله های سرخ چو باران شبنم است؟
این ماه را چه نام که بر نیزه آفتاب
برگرد او طواف کنان ماه و انجم است؟
بشکسته تیغ از دم  سیلاب  خون عشق
ماه امام عشق که نامش محرّم است؟
فرزند مصطفی ،خلف مرتضی حسین
نور دو چشم فاطمه، خون خدا حسین


جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:24 صبح

بند دوم 

در دام جور ماهی دریای کربلا
از غم رمیده آهوی صحرای کربلا
جز اشک غم نریخت بر آن خاک روزگار
نشنید غیر ناله کس از نای کربلا
جز کوفیان که بسته به مهمان خویش آب
آن هم کسی چو زاده زهرای کربلا
آبی که مهر فاطمه بنمود   کردگار
بستند بر سلاله آقای کربلا
زان کودکان تشنه جگر می رسد به گوش
فریاد وای وای زهر جای کربلا
از داغ شیر خواره ز حلقوم مادران
آید به گوش نغمه لالای کربلا
آه از دمی که زاده بن سعد نا سعید
آتش بزد به خیمه مولای کربلا
غیرت زکف بداد فلک غرق ننگ شد
کز بیم بر خیام حرم عرصه تنگ شد

 


جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:16 صبح

بند چهارم 

بر آدمی چو قسمت برگ و نوا رسید
غمنامه گشت عالم و بر انبیا رسید
در هم کشید چهره چو گردون بر اولیا
آن تیغ اشقیا به سر مرتضی رسید 
آن در که بود مهبط جبریلش آستان
از ضرب کین به پهلوی مام ولا رسید
زهر  ستم  ز  کوزه  آبی  کشید  سر
شد آتشی که بر جگر مجتبی رسید
وانگه   تمام  کینه  عالم   ز  ناکسان
بر اهل بیت مصطفی در کربلا رسید
بس  شعله ها  ز  آتش بیداد کوفیان
بر بوستان پر گل آل عبا رسید
عطشان حسین تشنه لب افتاده روی خاک
خنجر به بوسه گاه لب مصطفی رسید
آمد برون ز خیمه چو زینب دوان دوان
بر سر زنان، زنان و به صد ناله کودکان

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:16 صبح

 

بند سوم

کاش آن زمانه  محشر کبری به پا شدی
جان از تن جهانیان یکجا جدا شدی
کاش آن  زمان  ز ناله  و  فریاد  کودکان
عالم دچار فتنه و درد و بلا شدی
کاش آن زمان که چرخ دون بنموداین خطا
گردون غبار ذرّه ز قهر خدا شدی
کاش آن زمان که خون خدا ریخت بر زمین
از سیل خون او همه عالم فنا شدی
کاش آن  زمان زغصه  جانکاهاهل  بیت
دنیا اسیر محنت بی انتها شدی
کاش آن زمان که  دست  علمدارش  اوفتاد
آدم تمام بی سر و بی دست و پا شدی
روز  حساب  حشر  نبود  ار  در  این  میان
کی عدل و داد بر تو خدایا روا شدی
از داد اهل بیت پیام آور امین
لرزدستون عرش درآن روز واپسین

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:12 صبح

بند پنجم 

تا  آفتاب  از  سر زین  بر  زمین  فتاد
بشکست قلب خاتم و از دین نگین فتاد
سروی که  بود  زینت  آغوش مصطفی
بر قتلگاه کربلا از روی زین فتاد
آتش  گرفت  خرمن  ایمان  مؤمنین
تا روی خاک قامت حق الیقین فتاد
یک دیده سوی خیمه وچشمی به سوی خصم
در قتلگاه بی کس و یار ومعین فتاد
از  برق  خنجری که  بشد  پاره  حنجرش
آتش به قلب رحمةً للعالمین فتاد
آمیخت  نور  روی  او  با  خون  حنجرش
والنجم گشت و تا بر عرش برین فتاد
قهر  خدای  شد  فزون  از  رحمتش  مگر
کز قهر او جحیم را چین بر جبین فتاد
غم گر چه ره به حضرت سبحان نبرده است
او در دل است و غم همه دلها فسرده است

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:11 صبح

بند ششم 

ترسم حساب دشمنش چون بر خدا فتد
قهر خدا چو آتشی بر ما سوی فتد
زآن آتشی که قوم دون بر خیمه ها بزد
آتش به خشک و تر همه زین ماجرا فتد
آه  از  دمی که  دیده  خونبار  مصطفی
بر نوگلان بی سرو گلگون قبا فتد
آه  از  دمی که  دیده  شیر  خدا  علی
بر زخمهای خامس آل عبا فتد
ترسم  ز آه  فاطمه   در  روز  رستخیز
چون چشم او به واقعه کربلا فتد
از  داغ  جانگداز   اسیران    نینوا
آدم زغم بنالد و حوّا ز پا فتد
آندم  قیامتی  به  قیامت   شود  به  پا
دوزخ به جان فرقه جور و جفا فتد
آن سر که داشت بر سر دوش نبی قرار
بر نیزه اش نموده و کردند    افتخار

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
<   <<   11   12   13   14   15      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ