سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستِ شریران، همچون مسافر دریاست که اگر از غرق شدن هم ایمن ماند، از ترسْ ایمن نیست . [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:24 صبح

بند دوم 

در دام جور ماهی دریای کربلا
از غم رمیده آهوی صحرای کربلا
جز اشک غم نریخت بر آن خاک روزگار
نشنید غیر ناله کس از نای کربلا
جز کوفیان که بسته به مهمان خویش آب
آن هم کسی چو زاده زهرای کربلا
آبی که مهر فاطمه بنمود   کردگار
بستند بر سلاله آقای کربلا
زان کودکان تشنه جگر می رسد به گوش
فریاد وای وای زهر جای کربلا
از داغ شیر خواره ز حلقوم مادران
آید به گوش نغمه لالای کربلا
آه از دمی که زاده بن سعد نا سعید
آتش بزد به خیمه مولای کربلا
غیرت زکف بداد فلک غرق ننگ شد
کز بیم بر خیام حرم عرصه تنگ شد

 


جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:16 صبح

 

بند سوم

کاش آن زمانه  محشر کبری به پا شدی
جان از تن جهانیان یکجا جدا شدی
کاش آن  زمان  ز ناله  و  فریاد  کودکان
عالم دچار فتنه و درد و بلا شدی
کاش آن زمان که چرخ دون بنموداین خطا
گردون غبار ذرّه ز قهر خدا شدی
کاش آن زمان که خون خدا ریخت بر زمین
از سیل خون او همه عالم فنا شدی
کاش آن  زمان زغصه  جانکاهاهل  بیت
دنیا اسیر محنت بی انتها شدی
کاش آن زمان که  دست  علمدارش  اوفتاد
آدم تمام بی سر و بی دست و پا شدی
روز  حساب  حشر  نبود  ار  در  این  میان
کی عدل و داد بر تو خدایا روا شدی
از داد اهل بیت پیام آور امین
لرزدستون عرش درآن روز واپسین

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:16 صبح

بند چهارم 

بر آدمی چو قسمت برگ و نوا رسید
غمنامه گشت عالم و بر انبیا رسید
در هم کشید چهره چو گردون بر اولیا
آن تیغ اشقیا به سر مرتضی رسید 
آن در که بود مهبط جبریلش آستان
از ضرب کین به پهلوی مام ولا رسید
زهر  ستم  ز  کوزه  آبی  کشید  سر
شد آتشی که بر جگر مجتبی رسید
وانگه   تمام  کینه  عالم   ز  ناکسان
بر اهل بیت مصطفی در کربلا رسید
بس  شعله ها  ز  آتش بیداد کوفیان
بر بوستان پر گل آل عبا رسید
عطشان حسین تشنه لب افتاده روی خاک
خنجر به بوسه گاه لب مصطفی رسید
آمد برون ز خیمه چو زینب دوان دوان
بر سر زنان، زنان و به صد ناله کودکان

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:12 صبح

بند پنجم 

تا  آفتاب  از  سر زین  بر  زمین  فتاد
بشکست قلب خاتم و از دین نگین فتاد
سروی که  بود  زینت  آغوش مصطفی
بر قتلگاه کربلا از روی زین فتاد
آتش  گرفت  خرمن  ایمان  مؤمنین
تا روی خاک قامت حق الیقین فتاد
یک دیده سوی خیمه وچشمی به سوی خصم
در قتلگاه بی کس و یار ومعین فتاد
از  برق  خنجری که  بشد  پاره  حنجرش
آتش به قلب رحمةً للعالمین فتاد
آمیخت  نور  روی  او  با  خون  حنجرش
والنجم گشت و تا بر عرش برین فتاد
قهر  خدای  شد  فزون  از  رحمتش  مگر
کز قهر او جحیم را چین بر جبین فتاد
غم گر چه ره به حضرت سبحان نبرده است
او در دل است و غم همه دلها فسرده است

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:11 صبح

بند ششم 

ترسم حساب دشمنش چون بر خدا فتد
قهر خدا چو آتشی بر ما سوی فتد
زآن آتشی که قوم دون بر خیمه ها بزد
آتش به خشک و تر همه زین ماجرا فتد
آه  از  دمی که  دیده  خونبار  مصطفی
بر نوگلان بی سرو گلگون قبا فتد
آه  از  دمی که  دیده  شیر  خدا  علی
بر زخمهای خامس آل عبا فتد
ترسم  ز آه  فاطمه   در  روز  رستخیز
چون چشم او به واقعه کربلا فتد
از  داغ  جانگداز   اسیران    نینوا
آدم زغم بنالد و حوّا ز پا فتد
آندم  قیامتی  به  قیامت   شود  به  پا
دوزخ به جان فرقه جور و جفا فتد
آن سر که داشت بر سر دوش نبی قرار
بر نیزه اش نموده و کردند    افتخار

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:10 صبح

بند هفتم 

تا رأس  پاک او به سر نی مکان گرفت
لعل لبش به خواندن آیات جان گرفت
انوار  عرش  از  سر  نی تا  طلوع کرد
خورشید با خجالتی خونین جهان گرفت
قهر  خدا  به  مردم  اهل  زمین  رسید
خون خدا سراسر هفت آسمان گرفت
باز  ایستاد  از  حرکت  چرخ   چنبری
ماتم مدار گردش دور و زمان گرفت
فریاد  و  آه  و ناله  اهل  و  عیال  او
شد نفخه ای که دامن کروبیان گرفت
دریا به جنبش آمد و برخاست موج بیم
زان خنجری که حنجر لب تشنگان گرفت
عرش خدا چو در دل غمگین مؤمن است
اندوه عالمی مکان در لا مکان گرفت
آه  از دمی که خیل اسیران روان شدند
دل خسته کودکان و جگر خون زنان شدند

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:9 صبح

بند هشتم 

بر قتلگاه  چون  ره  اهل  بلا  فتاد
مُلک و مَلک به ناله و آه و نوا فتاد
فریاد  ناله  بر  فلک  هفتمین  رسید
بانگ فغان به جمله ارض و سما فتاد
شد محشری چو دیده اولاد مصطفی
بر کشتگان تشنه آل عبا فتاد
از  جسم  پاره  پاره  عباس  مرتضی
در آب مرد ماهی و مرغ از هوا فتاد
خود را سکینه از شتر روی زمین فکند
تا چشم او به اکبر خونین قبا فتاد
آه  از  دمی که  دیده  زین العباد  زار
بر روی نیزه بر سر از تن جدا فتاد
یک لحظه چشم زینب محزون و غم نصیب
بر جسم پاک و بی سر خون خدا فتاد 
رو در مدینه   کرد   جگر گوشه   بتول
بر شکوه لب گشود وچنین گفت با رسول

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:7 صبح

بند نهم 

این پاره پاره پیکر بی جان حسین تست
افتاده روی خاک بیابان حسین تست
این گلبنی که  با  همه گلهای  پرپرش
پژمرده گشته زآتش سوزان حسین تست
این  آبیار  دین  خداوند   ذوالجلال
از خون خویش با لب عطشان حسین تست
سالار ِ  کم سپاه ، که  شد کشته بی گناه
افتاده در میانه یاران حسین تست
این سرو سر سپرده به تقدیر عشق دوست
چون زلف یار گشته پریشان حسین تست
این جسم  سر جدا  ز  قفا  گشته  از جفا
از بهر حفظ امت و ایمان حسین تست
این قطعه قطعه قامت بشکسته استخوان
از کینه زیر سمّ ستوران حسین تست 
آن گاه رو به مادر محنت نصیب کرد
یکدم خراب خانه صبر و شکیب کرد

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:5 صبح

بند دهم 

کای نور چشم مصطفی بر حال ما نگر
ما را به درد و ماتم و غم مبتلا نگر
بر دشت کربلا ز جنان یک نظاره کن
بر جسم پاره پاره خون خدا نگر
اولاد  خویش را که  عزیزان داورند
در زیر تازیانه قوم دغا نگر
گلهای باغ حیدر وبستان  مصطفی
آتش گرفته از ستم اشقیا نگر
بر  نو خطان  آل  محمد  گذر  نما
سرها بریده از دم تیغ جفا نگر
اطفال بی گناه دراین  دشت بی پناه
زنها اسیر محنت بی انتها نگر
آن حنجری که بوسه بر آن می زدی رسول
ببریده اش ز خنجر جور از قفا نگر
ای مادر از ستمگر اول هزار داد
لعنت بر او که پایه جور و ستم نهاد

 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
جمعه 88 دی 4 , ساعت 10:3 صبح

بند یازدهم

نوری بس است عالم امکان تباه شد

نوری بس است قصه آتش به خیمه ها

نوری بس است فتنه عصیان تمام کن

نوری بس است کز غم جانسوز اهل بیت

نوری بس است ماتم عبّاس و مشک آب

نوری بس است قصّه صحرای کربلا

نوری بس است شام غریبان نینوا

دور فلک جنایتی اینسان نکرده است
از داغ اهل بیت جهان جمله آه شد

کز دود شعله چهره عالم سیاه شد

قابیل با قبیله اش غرق گناه شد

خون جاری از دو دیده مسکین و شاه شد

شرمنده آب جاری و باران و چاه شد

کین غصّه با قیامت غم اشتباه شد

بر بیم کودکان شب ظلمت پناه شد

ظلمی چنین زمانه به انسان نکرده است 


نوشته شده توسط باد صبا | نظرات دیگران [ نظر] 
<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ