پيام
+
سال گرد روزها و شب هاي تولد دوباره، نزديک مي شود. باز موسم توست، هلال ماه مهربان!رمضان!
بي تو چه يکدستِ بي روزني است اين شب ها و من چه تنهايم؛ وقتي که هنوز نيامده اي.
اين ستاره ها چه بي نورند!
اين ابرهاي فربه و متراکم، چه گستاخند در رويارويي با من و چه بي رحمند با زمينيان!
هلال نو! اي بشارت ثانيه هاي تسبيح خدا! بيا و اين جلوه فروشي را بسوزان و فرو ريز. من تاب تيرهاي ديو را ندارم.
محبان الحسن
89/5/18
باد صبا
حيف از آن سحرها که دور از روي تو مي گذشت!
تو کليد دروازه هاي بهشتي در دست هاي من؛ وقتي که بيايي.
تو قفل و زنجير شيطان هاي دوزخي. زمينيان، چشم به زيبايي بي مانندت گشوده اند تا مانند من، دوام حضور تو را آرزو کنند و در دل تاريک اين شب هاي تار، در همه سال، همنوا با من خطابت کنند: «تنها تو بمان با من! تنها تو بمان».
باد صبا
حالا تو آمدي، اي شعر مجسم، اي نور! به تو سلام مي کنم.
همه ستاره هاي پنج پر فروزان، پيشکش گام هاي تو؛ شادي رونماي تو، اي عروس ماه هاي سال!
از دوري تو، تلخي همه دردهاي بي کسي و گناه، در من رسوب کرده بود و زير پوست سوخته من، خاطره مهرباني هاي خدا، از ياد رفته بود.
اينک اي مطلع ليله قدر!
باد صبا
از اين شب که وصال من و تو دست داده، به يمن اين آيين و با ديدار تو، آن پرده ها و حجاب ها که آفريده را از آفريدگار دور کرده بود، برداشته شده است و گلريزان تماشاست؛ تماشاي حرف هاي در گلو مانده و واژه هاي پلاسيده در غربت و تنهايي که حالا با حضور تو، مثل کبوترهاي آزاد، به پرواز درآمده است.
سلام بر تو؛
سلامي چو بوي خوش آشنايي!
خليل سعيدي
سلام .. دست مريزاد