سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سلیمان میان پادشاهی و مال و دانش مخیّر شد، پس دانش را برگزید و با این انتخابش ، دانش و مال و پادشاهی به او بخشیده شد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 9:55 عصر

            ‌اصول‌ و شالودة‌ تفسیر آیات‌ قرآن، از جمله‌ آیات‌ متشابه‌ بر این‌ مبنای‌ کلی‌ استوار است:

1. عدم‌ مغایرت‌ معانی‌ باطنی‌ (تاویل) با معنای‌ ظاهری‌ لفظ؛

2. وجود هم‌ارزی‌ و تطابق‌ میان‌ معانی‌ لفظ‌ در عالم‌ دنیایی‌ با عوالم‌ بالاتر.

اصل‌ اول، یعنی‌ عدم‌ مغایرت‌ میان‌ معنای‌ باطنی‌ لفظ‌ با معنای‌ ظاهری‌ آن، جزو اصلی‌ترین‌ شرط‌ صدرالمتألهین‌ در تفسیر قرآن‌ کریم‌ است. طبق‌ همین‌ اصل، ملاصدرا نمی‌تواند حتی‌ در آیات‌ متشابه، به‌ زبان‌ استعاری‌ یا مجازی‌ قائل‌ شود؛ چون‌ در زبان‌ استعاری‌ که‌ از اقسام‌ زبان‌ مجازی‌ است، لفظ‌ در غیرمعنای‌ حقیقی‌ خودش‌ به‌ کار می‌رود که‌ این‌ امر، مستلزم‌ حفظ‌ تغایر میان‌ معنای‌ ظاهری‌ با معنای‌ باطنی‌ است‌ که‌ با شرط‌ اصلی‌ صدرالمتألهین‌ تناقض‌ دارد.

اصلی‌ترین‌ دلیل‌ ملاصدرا در رد‌ زبان‌ استعاری‌ این‌ است‌ که‌ در مجاز و فروعات‌ آن، کلمات‌ و گزاره‌های‌ دینی، واقع‌نمایی‌ بی‌واسطه‌ و دلالت‌ حقیقی‌ ندارند؛ در نتیجه، اعتقاد به‌ زبان‌ مجازی‌ که‌ از زبان‌ استعاری‌ کنایی‌ و مدل‌های‌ دینی‌ اعم‌ است، سبب‌ می‌شود که‌ زبان‌ قرآن، شناختاری‌ نباشد و ظاهر قرآن‌ از واقع‌نمایی‌ بهره‌ نبرد که‌ ملاصدرا به‌ شدت‌ با آن‌ مخالفت‌ می‌ورزد. وی‌ در این‌ باره‌ می‌گوید:

این‌ آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ ما از فهم‌ معانی‌ قرآن‌ می‌گوییم، نه‌ آن‌چه‌ که‌ با ظاهر قرآن‌ مخالفت‌ داشته‌ باشد؛ همچنان‌که‌ پویندگان‌ راه‌های‌ افراط‌ و گزافه‌گویان‌ بر آن‌ راه‌ یافته‌اند؛ مانند آن‌که‌ استوا (استیلا) بر عرش‌ را تنها تصویر عظمت‌ و خیال‌ نمودن‌ کبریأ حق‌ تاویل‌ نموده، و کرسی‌ را تنها علم‌ و یا قدرت، و معیت‌ و آمدن‌ و نزدیکی‌ و دیگر چیزها را مجرد خیالی‌ که‌ از حصول‌ و دریافت‌ خالی‌ است، تاویل‌ نموده‌اند؛ زیرا تمامی‌ این‌ها مجازاتی‌ است‌ که‌ بدون‌ ضرورت‌ (و قرینة‌ حالی‌ و محلی) بدان‌ خیالات‌ برنمی‌گردد و باید دانست‌ که‌ ضابطه‌ و قاعده‌ای‌ برای‌ مجازات‌ گمان‌ و پندار نیست؛ پس‌ چگونه‌ بدان‌ها باز گردد؟16

معتقدان‌ به‌ زبان‌ استعاری، در مقام‌ پاسخ‌ به‌ اشکال‌ صدرالمتألهین، راه‌کاری‌ را مطرح‌ کردند که‌ از آن‌ طریق‌ بتوانند به‌ سوی‌ شناختاری‌ بودن‌ زبان‌ قرآن، گامی‌ بردارند. آن‌ پاسخ‌ چنین‌ است:

ولقائل‌ ان‌ یقول: ان‌ للعرب‌ توسعاً‌ فی‌ الکلام‌ و مجازاً، و ان‌ الالفاظ‌ التشبیهیة‌ کالوجه‌ و الید و الایتان‌ فی‌ ظلل‌ من‌الغمام، والمجیء والذهاب‌ والضحک‌ والحیأ والغضب‌ و غیر ذلک‌ صحیحة‌ لکن‌ مستعملة‌ مجازاً.17 و ممکن‌ است‌ گویندای‌ بگوید: عرب‌ را در کلام‌ و مجاز میدان‌ فراخی‌ است، و این‌که‌ الفاظ‌ تشبیهی‌ مانند صورت‌ و دست‌ و آمدن‌ در پرده‌هایی‌ از ابر و رفت‌ و آمد و خنده‌ و شرم‌ و خشم‌ و دیگر چیزها همگی‌ درست‌ ولی‌ به‌صورت‌ مجاز استعمال‌ می‌گردد.18

این‌ پاسخ‌ در مقام‌ خودش‌ بسیار اهمیت‌ دارد؛ زیرا احتمالاً‌ زبان‌ استعارة‌ مبسوط19 را بیان‌ می‌کند که‌ امروزه، جدیدترین‌ راهی‌ شمرده‌ می‌شود که‌ برای‌ شناختاری‌ بودن‌ زبان‌ دین، پیشنهاد شده‌ است.

ملاصدرا در پاسخ‌ به‌ این‌ موضوع‌ جدید می‌گوید: حتی‌ اگر دامنه‌ و حوزة‌ مجاز و استعاره‌ را گسترده‌ کنیم، این‌ امر سبب‌ نمی‌شود که‌ لفظ، دارای‌ معنای‌ حقیقی‌ شود. حقیقت‌ و مجاز، دو امر متناقضند و هیچ‌گاه‌ معنای‌ استعاری، معنای‌ حقیقی‌ نخواهد داشت. نزد صاحبان‌ خِرَد، کاربرد الفاظ‌ تشبیهی، نه‌ به‌ نحو مجاز است‌ و نه‌ استعاره؛ بلکه‌ محقق‌ و ثابت‌ است؛ سپس‌ وی‌ آیات‌ متشابه‌ را به‌ دو گروه‌ تقسیم‌ می‌کند:

أ. گروه‌ اول، آیاتی‌ هستند که‌ اگرچه‌ اعراب، آن‌ها را به‌طور استعاری‌ و مجاز استعمال‌ می‌کنند، شایسته‌ است‌ به‌صورت‌ حقیقی‌ به‌ کار روند؛ مانند:

فی‌ ظلل‌ من‌الغمام‌ (بقره، 210)؛ خداوند در سایبانهایی‌ از ابر.

هَل‌ یَنظُرُونَ‌ اًِ‌لاَّ‌ أَن‌ تَأتِیَهُمُ‌ المَ‌لاَئِکَةُ‌ أَو‌ یَأتِیَ‌ رَبَُّ‌ أَو‌ یَأتِیَ‌ بَعضُ‌ آیَاتِ‌ رَبٍَّ‌ (انعام، 158)؛ مگر انتظاری‌ دارند جز این‌که‌ فرشتگان‌سویشان‌ آیند یا پروردگارت‌ بیاید، یا بعضی‌ نشانه‌های‌ پروردگارت‌ بیاید.

در این‌ گونه‌ آیات، حتی‌ در وهم‌ و پندار هم‌ نمی‌گنجد که‌ معانی‌ این‌ آیات‌ را مجازی‌ بگیریم‌ و برای‌ آن‌ها معنایی‌ مغایر با معنای‌ ظاهری‌ قائل‌ شویم؛ یعنی‌ این‌ آیات‌ به‌گونه‌ای‌ هستند که‌ نه‌ تنها کاربرد آن‌ها به‌ طریق‌ حقیقی، غیرمعمول‌ نیست، بلکه‌ در خاطر نیز نمی‌گنجد که‌ ما این‌ آیات‌ را به‌ نحو مجازی‌ به‌ کار ببریم.

ب. گروه‌ دوم، آیاتی‌ هستند که‌ کاربرد آن‌ها در معنای‌ استعاری‌ و مجازی‌ برای‌ هیچ‌کس‌ از لغویان‌ جای‌ هیچ‌ شبهه‌ای‌ نیست، و عادت‌ فصیحان‌ بر این‌ است‌ که‌ جز معنای‌ استعاری‌ و مجازی، معنای‌ دیگری‌ برای‌ آن‌ها به‌ کار نبرند؛ مانند:

یدا فوق‌ ایدیهم‌ (فتح، 10)؛ دست‌ خدا بالای‌ دست‌ آن‌هاست.

ما فرطت‌ فی‌ جنب‌ا (زمر، 56)؛ آن‌چه‌ دربارة‌ خدا کوتاهی‌ کردم.2120

در این‌گونه‌ آیات‌ نیز همانند آیات‌ پیشین، استعمال‌ آن‌ها باید به‌ طریق‌ حقیقی‌ باشد و مفسر نباید آن‌ها را به‌ گونه‌ مجازی‌ به‌ کار برد؛ بلکه‌ تاویل‌ این‌گونه‌ آیات، برخلاف‌ آیات‌ متشابه‌ گروه‌ اول، بسیار مشکل‌تر است، بلکه‌ تاویل‌ آن‌ به‌ باری‌ تعالی‌ اختصاص‌ دارد که‌ آن‌ را می‌توان‌ از طریق‌ نص‌ صریح‌ شارع، یعنی‌ همان‌ پیغمبر اکرم9 یا از طریق‌ امامان‌ اطهار: یافت‌ یا از طریق‌ مکاشفه‌ و واردات‌ قلبی‌ که‌ امکان‌ انکار و نفی‌ در آن‌ نباشد، جست.22 بدین‌ ترتیب، ملاصدرا با به‌کارگیری‌ زبان‌ حقیقی‌ برای‌ الفاظ‌ متشابه، بزرگ‌ترین‌ گام‌ را در جهت‌ واقع‌نمایی‌ گزاره‌های‌ دینی‌ برداشت.

طبق‌ اصل‌ اولی‌ که‌ بیان‌ کردیم‌ (عدم‌ مغایرت‌ معانی‌ باطنی‌ با معنای‌ ظاهری‌ لفظ) و اصل‌ بعدی‌ که‌ به‌ آن‌ خواهیم‌ پرداخت، روش‌ تفسیری‌ صدرالمتألهین‌ در آیات‌ متشابه‌ روشن‌ خواهد شد؛ اما اصل‌ دوم‌ که‌ وجود هم‌ ارزی‌ یا تطابق‌ میان‌ لفظ‌ در عالم‌ دنیا با عوالم‌ دیگر است، از قاعده‌ای‌ کلی‌ گرفته‌ می‌شود که‌ تطابق‌ و همخوانی‌ میان‌ نظام‌ جزئی‌ و کلی‌ است. و از جملة‌ این‌ تطابق، برابری‌ آفاق‌ با انفس‌ و انسان‌ با عالم‌ به‌شمار می‌رود. انسان، نسخه‌ و نمودار عالم‌ است. هر چه‌ در جهان‌ هست، در انسان‌ نیز وجود دارد و هر چه‌ در انسان‌ وجود دارد، در عالم‌ نیز هست؛ پس‌ چنان‌که‌ هویت‌ آدمی‌ به‌ روح‌ او بستگی‌ دارد، هویت‌ دنیا نیز به‌ روح‌ آخرتی‌ او وابسته‌ است. صدرالمتألهین‌ در این‌ باره‌ می‌گوید:

و خداوند تعالی، چیزی‌ را در جهان‌ صورت‌ و گیتی‌ نیافرید، جز آن‌که‌ برای‌ او همانند و نظیری‌ در جهان‌ معنا و بازپسین‌ است، و چیزی‌ در جهان‌ آخرت‌ نیافرید، جز آن‌که‌ در جایگاه‌ دائمی‌ و عالم‌ آخرت، او را همانند و همچنین‌ در جهان‌ اسما و در عالم‌ اول‌ و غیب‌الغیوب‌ نظیری‌ است‌ و چون‌ او آفریننده‌ اشیا است، پس‌ هیچ‌ چیزی، نه‌ در زمین‌ و نه‌ در آسمان‌ نیست، جز آن‌که‌ آن‌ (شیء - موجود) شأنی‌ از شؤ‌ون‌ الاهی، و وجهی‌ از وجوه‌ او است، و عوالم‌ وجود، سراسر مطابق‌ و در برابر هم‌ قرار دارند؛ یعنی‌ جهان‌ پایین، مثال‌ و مانندی‌ است‌ مر جهان‌ برتر را، و جهان‌ برتر حقیقی‌ است، مر جهان‌ پایین‌ را، و همین‌گونه‌ تا برسد به‌ حقیقت‌ حقایق‌ وجود (حق‌ اول) و اصل‌ وجود موجودات؛ لذا سراسر آن‌چه‌ که‌ در جهان‌ ارواح‌ موجود است، همانند کالبد انسانی‌ نسبت‌ به‌ روح‌ او، و در نزد صاحبان‌ بینش‌ محقق‌ است‌ که‌ هویت‌ و وجود بدن، بستگی‌ به‌ روح‌ دارد و همچنین‌ آن‌چه‌ که‌ در جهان‌ ارواح‌ وجود دارد، عبارت‌ از مثل‌ و صورت‌هایی‌ است‌ که‌ در جهان‌ اعیان‌ ثابته‌ عقلی‌ (فیض‌ اقدس) موجود است‌ که‌ آن‌ها مظاهر اسمای‌ الاهی‌ می‌باشند، و اسم‌ او هم‌ همان‌گونه‌ که‌ در جای‌ خود بیان‌ شده‌ عین‌ او است، و به‌ همین‌ روش‌ هیچ‌ چیزی‌ در عوالم‌ وجود نیافرید، جز آن‌که‌ مطابق‌ آن‌ نمونه‌ و خلاصه‌ای‌ در انسان‌ قرار داده‌ است؛23

            ‌بنابراین، ملاصدرا نخستین‌ مثال‌ در طریقة‌ تفسیرش‌ را با یک‌ نمونه‌ در این‌ جهان‌ انسانی‌ بیان‌ می‌کند تا تفسیر بقیة‌ الفاظ‌ متشابه‌ با قیاس‌ به‌ این‌ نمونه‌ روشن‌ شود. وی‌ به‌ تفسیر «عرش» و «کرسی» می‌پردازد. که‌ ما در این‌جا فقط‌ به‌ بیان‌ تفسیر «عرش» می‌پردازیم.

تفسیر عرش:

- عرش‌ در معنای‌ ظاهری، به‌ معنای‌ قلب‌ انسان‌ است.

- عرش‌ در معنای‌ باطن، به‌ معنای‌ روح‌ حیوانی، بلکه‌ نفسانی‌ او است.

- عرش‌ در معنای‌ باطن‌ باطنی‌اش‌ به‌ معنای‌ نفس‌ ناطقه‌ است‌ که‌ آن‌ قلب‌ معنوی‌ او و جایگاه‌ روح‌ اضافی‌ شمرده‌ می‌شود که‌خود، گوهری‌ ارجمند و نورانی‌ بوده، و در این‌ جهان‌ صغیر، به‌ جانشینی‌ پروردگار بر آن‌ جایگزین‌ شده‌ است.24

نمونة‌ دیگری‌ که‌ در این‌جا بیان‌ می‌کنیم، مثالی‌ خارج‌ از جهان‌ انسانی، یعنی‌ تفسیر کلمة‌ «میزان» است.

صدرالمتألهین، روند تفسیری‌ خویش‌ را در تفسیر کلمة‌ میزان‌ به‌صورت‌ آشکارتری‌ بیان‌ می‌کند. وی‌ پیش‌ از تفسیر میزان، نکته‌ای‌ را یادآور می‌شود که‌ یافتن‌ آن‌ در معنای‌ حقیقی‌ هر کلمه‌ای، شرط‌ اساسی‌ و اصلی‌ به‌شمار می‌رود و آن، این‌ است‌ که‌ برای‌ تفسیر هر کلمه‌ای‌ باید به‌ معنای‌ ذاتی‌ آن‌ پی‌ برد که‌ روح‌ و اصل‌ آن‌ کلمه، یعنی‌ حقیقت‌ کلمه‌ است‌ که‌ این‌ حقیقت، امر مطلق‌ و آزاد و بی‌قیدی‌ است‌ که‌ هم‌ در عالم‌ محسوس‌ و در عالم‌ متخیل‌ و هم‌ در عالم‌ معقول‌ می‌تواند قرار گیرد.

نمونة‌ آن‌ کلمه، میزان‌ است. نفس‌ انسان‌ بر این‌ عادت‌ قرار دارد که‌ میزان‌ را با ترازو معادل‌ بگیرد و این‌ بدین‌سبب‌ است‌ که‌ در این‌ عالم، میزان‌ به‌ معنای‌ ترازو به‌ کار می‌رود؛ اما در اصل، میزان‌ فقط‌ برای‌ آن‌که‌ اشیا را بدان‌ بسنجند و وزن‌ کنند، وضع‌ شده‌ است؛ بنابراین، اصل‌ و روح‌ معنای‌ میزان، امر مطلق‌ است‌ که‌ محسوس‌ و متخیل‌ و معقول‌ را فرا می‌گیرد. بدون‌ آن‌که‌ در آن، شرطی‌ دربارة‌ ویژگی‌ آن‌ به‌ شکل‌ مخصوص‌ وجود داشته‌ باشد؛ پس‌ چه‌ اشیا را بدان‌ بسنجند، به‌ هر خصوصیتی‌ که‌ باشد، خواه‌ حسی‌ یا عقلی، در آن‌ حقیقت، میزان‌ وجود دارد. طبق‌ این‌ امر، خطکش، گونیا، علم‌ نحو، عروض، منطق‌ و گوهر عقل، همه‌ جزو میزان‌ و افزار سنجشی‌ هستند که‌ اشیا را به‌ وسیلة‌ آن‌ها می‌سنجند؛ البته‌ به‌ این‌ نکته‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ برای‌ هر شیئی، ترازو و میزانی‌ در خور و مناسب‌ آن‌ وجود دارد؛ بنابراین، خطکش، میزان‌ خط‌های‌ راست، گونیا میزان‌ سنجش‌ سطح‌های‌ موازی‌ افقی، و نحو، میزان‌ اعراب‌ و ساختار آن، و عروض، میزان‌ چگونگی‌ وزن‌ شعر، و منطق، میزان‌ فکر است‌ که‌ بدان‌ درست‌ را از نادرست‌ تشخیص‌ می‌دهند، و عقل، اگر کامل‌ باشد، میزان‌ سنجش‌ تمام‌ این‌ها است.25

همان‌طور که‌ اشاره‌ شد، رویکرد صدرالمتألهین‌ به‌ تفسیر حقیقی‌ توأم‌ با فهم‌ جدیدی‌ از معنای‌ کلمه‌ است. بدون‌ در نظرگرفتن‌ این‌ دیدگاه‌ نمی‌توان‌ به‌ دلیل‌ اصلی‌ ملاصدرا در روند حقیقت‌ گویی‌ الفاظ‌ متشابه‌ و تمثیل‌ پی‌برد.

ملاصدرا اعتقاد دارد: هر کلمه‌ای‌ دارای‌ حد‌ حقیقی‌ است‌ که‌ روح‌ و اصل‌ و مایة‌ آن‌ کلمه‌ شمرده‌ می‌شود؛ برای‌ مثال، قلم، دارای‌ معنایی‌ حقیقی‌ است‌ که‌ حد‌ آن‌ را تشکیل‌ می‌دهد. به‌ عبارت‌ دیگر، قلم‌ بودن‌ قلم‌ به‌سبب‌ آن، و آن‌ ذاتی‌ او است.

کاربرد قلم‌ در این‌ دنیا با یک‌سری‌ عوارض‌ توأم‌ بوده‌ که‌ به‌ بیان‌ ملاصدرا، با کالبد و صورت‌ جسمانی‌ همراه‌ بوده‌ است؛ اما کاربرد این‌ کلمه‌ در عالم‌ تعقل‌ و روحانی، بدون‌ همراهی‌ این‌ کالبد و صورت‌ است؛ ولی‌ این‌ امر، در معنای‌ قلم‌ خدشه‌ای‌ ایجاد نمی‌کند و سبب‌ نمی‌شود که‌ قلم‌ در غیر معنای‌ حقیقی‌ خودش‌ به‌ کار رود؛ زیر کالبد و این‌ صورت‌ جسمانی، جزو معنای‌ قلم‌ نیست؛ مانند انسان‌ که‌ ذات‌ و اصل‌ او، روح‌ او است، نه‌ این‌ پیکره‌ جسمانی‌ که‌ او را فراگرفته؛ بنابراین، چه‌ جسم‌ همراه‌ او باشد و چه‌ نباشد، در ذات‌ انسانی‌ خللی‌ وارد نمی‌شود؛ به‌ همین‌ سبب‌ زبان‌ دینی‌ در دیدگاه‌ صدرالمتألهین‌ نمی‌تواند مجازی‌ و استعاری‌ باشد؛ زیرا در مجاز، کاربرد لفظ‌ در غیر معنای‌ حقیقی‌ خوداست؛ اما با این‌ تعبیر، الفاظ‌ متشابه‌ هم‌ در معنای‌ حقیقی‌ خودشان‌ به‌ کار می‌روند؛ ولی‌ درک‌ معنای‌ حقیقی‌ کلمه، کار هر کسی‌ نیست؛ بلکه‌ به‌ بصیرت‌ درونی‌ نیاز دارد که‌ آن‌ جز با برطرف‌ کردن‌ حجاب‌های‌ درونی‌ به‌دست‌ نمی‌آید.

ملاصدرا در این‌ زمینه‌ می‌گوید:

و اما آن‌ کس‌ که‌ در بند جهان‌ صورت‌ مانده، سببش‌ افسردگی‌ سرشت‌ و خاموشی‌ ادراک‌ و آرام‌ گرفتن‌ قلبش‌ به‌ مراحل‌ اول‌ بشریت، و فرو رفتن‌ خردش‌ به‌ زمین‌ حیوانیت‌ است؛ لذا بر مراحل‌ نخستین‌ فهم‌ قرار داشته‌ و به‌ مدارج‌ اولیة‌ خرد خو گرفته، و از زادگاه‌ خود و جایگاه‌ جسم‌ و رستنگاه‌ نیروهای‌ حسی‌ خود بیرون‌ نیامده، و از خانه‌ خود به‌ سوی‌ خدا و رسولش‌ هجرت‌ ننموده‌ است، از ترس‌ آن‌که‌ مبادا مرگ‌ او را فرا گرفته‌ و صورت‌ جسمانی‌ او را تباه‌ نماید؛ به‌ همین‌ جهت، به‌ جهان‌ معنا نخواهد رسید؛ چون‌ به‌ آن‌چه‌ که‌ خدا و رسولش‌ او را نوید داده‌اند، اعتماد نداشته، با آن‌چه‌ که‌ خداوند فرموده‌ (هرگاه‌ کسی‌ از خانة‌ خویش‌ برای‌ هجرت‌ به‌ سوی‌ خدا و رسول‌ بیرون‌ آید و در سفر، مرگ‌ وی‌ فرا رسد، اجر و ثواب‌ چنین‌ کسی‌ بر خداست‌ - 100 نسأ) ایمان‌ نداشته‌ است.26

نکته‌ آخر این‌که‌ مثل‌ و تمثیل‌هایی‌ نیز که‌ در کتاب‌ الاهی‌ بیان‌ شده، طبق‌ همین‌ قاعده‌ و زبان‌ آن‌ها نیز غیرمجازی‌ است.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ